واحد مرکزی خبر در شرح سوژه های داغ صرفا جهت اطلاع نوشت
آدم بعضی وقتها یه چیزهایی می شنوه که واقعا تعجب می کنه ها . مثلا این ادبیات به نظر شما مشکل زاست یا مشکل گشاست؟
صدای ملک زاده: درسته که بنده رو آقای احمدی نژاد به عنوان معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی و ... حکم داده ولی بنده این حکم خودم رو از حضرت ولی عصر (عج) و عنایات خاصه حضرت علی بن موسی الرضا دارم
خبرنگار : خوب حالا ممکنه بفرمایید چه ایده هایی دارید؟
صدای ملک زاده: اگر خداوند به من قدرتی می داد و امکانات و اون آیین نامه ها و دستورالعمل های اداری به من این توان رو می داد ، یقینا تمام بودجه سازمان میراث فرهنگی را معطوف می کردم به استان خراسان رضوی
واحد مرکزی خبر : خب می شه بگید اون وقت چه بلایی سر بقیه استانها می اومد؟
بدون شرح ......
دیروز موقع برگشت به خونه خبر تاسف بار زمین لرزه در استان بوشهر تمام خاطرات گذشته منو زنده کرد ، و با تمام وجود درک کردم که این هم وطنان عزیزم الان توی چه حال و حسی هستن ، امیدوارم روزی برسه که این زمین لرزه ها نه چندان شدید که واقعا هیچ جای دنیا این همه خسارت و تاسف به بار نمی آرن توی کشور ما هم باعث غم و اندوه حتی یه خانواده هم نشن !
عید سال 1385 سرباز جهاد کشاورزی ورامین بودم بخاطر عید مرخصی گرفتم و به شهر خودم ، برای دیدن پدر و مادر سفر کردم ، روزهای عید گذشت تا به روز دهم فروردین رسیدیم ، روز دهم من مهمان خانواده نامزدم بودم که شب به اتفاق آنها به خونه خواهر کوچکترم رفتیم ، دو لرزه نسبتا قوی به فاصله حدود یک و نیم ساعت در اوایل شب رخ داد و باعث ترس و وحشت بسیاری از هم استانی ها شد.
توی پرانتز بگم که : استان لرستان یکی از استانهای با میزان لرزه خیزی بسیار بالا محسوب می شه به طوریکه بر اساس برخی آمار غیررسمی این استان در طول 100 سال اخیر با بیش از 80 زلزله بزرگتر از 4.5 ریشتر مواجه بوده و بزرگترین زلزله آن با بزرگی 7.4 ریشتر در بخش سیلاخور در زمستان سال 1287 (ژانویه ۱۹۰۹ میلادی ) به وقوع پیوست که در نوع خود یکی از مهیب ترین و پر خسارت ترین زلزله های ایران محسوب می شه ، طبق اسناد موجود تا حدود دو سه هفته اجساد کشته های این زلزله روی زمین مونده بود.
ادامه مطلب ...بعد از 25 شبانه روز در بیمارستان نمازی شیراز به هوش آمدم ، همین که متوجه این موضوع شدم و دانستم که به دنیا برگشتم دوباره درد به سراغم آمد و تمام بدنم ، تک تک سلولهایم شروع به درد کرد از شدت درد فریاد می زدم....
بعد از این جریان به بیمارستان قائم مشهد منتقل شدم . پنجم آذرماه بود ( پنج روز بعد از انتقال ) که به علت خونریزی شدید از من ناامید شدند. تمام مجروح ها را از اتاق بیرون بردند و یک حصار سبز رنگ دور من کشیدند. لحظه به لحظه برای من تقاضای خون می کردند. پرستارها از این طرف به آن طرف می دویدند. دکترها هم تلاش می کردند و در نهایت به گوش خودم شنیدم که گفتند دیگر فایده ندارد و دیرشده؛ آقای حسن ربانیراد که الان در تیپ امام صادق(ع) مشهد هستند و آن زمان فرمانده سپاه فردوس بودند، دستور میدهند که عکس مرا بزرگ کنند. و قبری برای من کنار قبر شهید اصیل در شهر خودم آماده کرده بودند که من حتی تا مدتها آنجا میرفتم و بعدها شهیدی را آنجا دفن کردند. بعد از آن که 2 ـ 3 ساعت از مرگم گذشته بود، مرا به طرف سردخانه میبردند،
ادامه مطلب ...