انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

شاهکارهای مهندسی ۵

                         شاهکاری در سدسازی

سد ایتایپو دومین سد بزرگ هیدرولیکی جهان است و روی رود پارانا در مرز پاراگوئه و برزیل احداث شده است. این سد که با ارتفاع 196 متر و 7.92 کیلومتر طول توانایی ذخیره‌سازی 29 میلیارد تن آب را دارد سال 1967 کمیسیونی متشکل از محققان برزیلی و پاراگوئه‌ای تشکیل شد تا برای گسترش رود پارانا و زدن سد مناسبی بر این رود، تحقیقاتی انجام دهند.


سه سال طول کشید تا دو کیلومتر طول رود را بیشتر کردند، 91 متر عمق و 122متر عرض آن را و 50میلیون تن خاک برداشته شد.


مهندسان ترجیح دادند که از تکنولوژی گرانش کاذب در سد سازی استفاده کنند، چراکه 35 درصد کمتر نیاز به بتون دارند، ولی در عین حال توانایی تحمل آب با چنین حجم بالایی را دارد.

ادامه مطلب ...

سفر به عمق تاریخ

 

 

از آسمان خراش های شهر جدید سهند در همسایگی کلانشهر تبریز که می گذری ، باغ شهر اسکو و درختان تنومند گردوی این شهر از دور دلنوازی می کند؛ با داخل شدن به این شهر و لحظه ی دم و بازدم ، گویی به قطعه ای از بهشت فرود می آیی.

15 کیلومتری بیشتر راه باقی نمانده است؛ باید از دامنه های سهند هم گذری داشته باشی و پیچ و خم جاده ها را احساس کنی.

هنگامی که نزدیک می شوی از میان درختان سر به فلک زده ، خانه های کله قندی یا بهتر است بگویم کندو مانند را می بینی ، در ورودیه این دهکده توریستی جمله "به سرزمین فرهادان گمنام خوش آمدید" را می بینی؛ سرزمینی که به گفته باستان شناسان یکجانشینی بشر غارنشین و زندگی اجتماعی انسان های نخستین را می توان به چشم دید 

 

 

 

ادامه مطلب ...

شب عید،اولویه و آن دختر بچه معصوم

 

 

رفته بودیم برای خرید شب عید بچه‌ها. روزنامه عیدی را پرداخت کرده بود.بچه‌ها هم که منتظر.

اوج ذوقشان به همین شب عید است.مثل کودکی و نوجوانی خودمان.چه ذوقی داشتیم،یادش به خیر هنگامی که به عید نزدیک می‌شدیم شور و نشاطی به پا می‌شد.


به خانه که بر‌می‌گشتیم سرکوچه از مغازه محل رفتم برای خرید.همین خریدهای روزانه.شیر و ماست و خوراکی برای بچه‌ها.از اینجور چیزها.


هوا هم تاریک شده بود.دختر کوچکم همراهم بود.خرید کردیم و از مغازه آقا مهدی آمدیم بیرون.چند قدم رفته بودیم که از پشت سرم صدایی شنیدم.


آقا ببخشید!


برگشتم و نگاه کردم دیدم مردی به همراه دخترکش به طرفم می‌آید.


نزدیک که شدند گفتم بفرمایید؟


نحیف و لاغر بودند.هم آن مرد هم آن دختر بچه.

ادامه مطلب ...