ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
/img>>/>
چند روز پیش با یه دوست قدیمی همسفر شدم ، آخرین باری که با هم مسافرت کرده بودیم حدود هشت سال پیش در آخرین روزهای دانشگاه بود .
من و حاج مصطفی عابدزاده 4سال هم دانشگاهی و همکلاسی بودیم .
علاوه بر هم اتاقی بودن توی جاهای مختلف از کارگاه ماشین آلات گرفته تا گروه علمی ماشین آلات و گروه سما در کنار هم بودیم .
سال 83 دانشگاه تموم شد ، حاجی مشغول کار شد و من سربازی ، ولی باز دست تقدیر ما رو از سال 86 با هم همکار کرد ، اما جالب بود که ما توی این چند سالی که با هم کار می کردیم تا حالا با هم مسافرت کاری نرفته بودیم .
حاجی خیلی وقتا حرف های جالبی می زنه ، خیلی رکه برا همین هم اکثر بچه ها خیلی با حاجی حال نمی کنن آخه اینجا ایرانه و متاسفانه یکی از خصوصیات ما استقبال از چاپلوسی و موضع گیری وقت انتقاده ، بهر حال توی این سفر داشتم از دوران کودکی و شاهنامه خونی پدرم با احساس تمام صحبت می کردم و اینکه بابا برای فهم ما بعد از خوندن شعر اونو خیلی ساده و داستانی توضیح می داد ، به اینجا که رسیدم حاجی یه نگاه به چهره من کرد و گفت : "از کوزه آن تراود که در اوست "
بعد هم گفت پس برا همینه که هم توی حرفات زیاد اصطلاح ادبی بکار می بری هم اهل شعر و شاعری ایی . حاجی راست می گفت زمان دانشگاه شعر می گفتم و توی شب شعرها هم همیشه شرکت می کردم هر وقت هم که کم می آوردم ( یه تقلب ریز میکردم و ) فوری یه بیت جدید می ساختم .
اما نتیجه گیری حاجی بعد از صحبت های بالا این بود که "بچه های ما آیینه وجود ما هستن . اونی میشن که می بینن نه اونی که ما می خوایم ، با ظاهر سازی هم نمی شه اونا رو گول زد " به نظرم این حرفای حاجی حرفای قشنگیه که خیلیا نمی بینن .
راستی تا یادم نرفته بگم که حاجی یه دختر کوچولو سه ساله داره . درس اخلاقی هم که از داستان بالا به من داد ، خیلی با ارزشه ، چون من تا حالا اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم.
پس نتیجه می گیریم که دختر آقا مصطفی هم احتمالا معلم خواهد شد
گیرم که پدرت بود فاضل
ازفضل پدر تورا چه حاصل؟