-
بوی بهار
سهشنبه 29 اسفند 1402 23:49
یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز می کنی زمانه زیر و رو زمینه پرنگار می شود زمین شکاف می خورد به دشت سبزه می زند هر آنچه مانده بود زیر خاک هر آنچه خفته بود زیر برف جوان و شسته رفته آشکار می شود به تاج کوه ز گرمی نگاه آفتاب بلور برف آب می شود دهان دره ها پر از سرود چشمه سار می شود نسیم هرزه پو ز روی لاله های کوه کنار...
-
مثل چشمان یک منتظر
شنبه 28 بهمن 1402 16:54
گاهی باید دنبال بهانه ای بود تا بنویسیم برای دوستان قدیمی ، دوستان روزهای سخت ، دوستان غم و شادی گاهی باید نوشت از پس دیوارهای بلندی که تورا محصور کرده است.... از کنج این دیوارها نگاه به ماه می افتد دل می گیرد و می گویی: ماه را می بینی !؟ به چشمان تو می ماند پر از شوق دیدار ژاله ای عجول بر نرمی صورت می دود ، آرام پاک...
-
با شما هستم...
یکشنبه 23 مهر 1402 23:15
آهای ... با شما هستم ... شما که سرنخِ بادبادکهای تان را در غبارِ آرزوهای گمشده رها کردهاید من شیطان را در کِسوتی زخم خورده دیدم که از دستِ دسیسه های دستِ اولِ آدم سینه خیز به سوی خدا می رفت تا سیبِ گاز زده ی حوا را به درختِ ندامت بازگرداند عبدالمجید حیاتی
-
یوسف من
شنبه 24 تیر 1402 23:27
سالهاست که چشمم به در دوخته شده که شاید خبری از تو بیاید.... من هم مثل یعقوب می دانم که روزی رایحه ی تو خواهد پیچید و حال دل را به دوران سرخوشی ها و بازیگوشی های بچگی خواهد برد هر چند آن روز کمی دور باشد. به یاد دارم آنگاه که کودکی خردسال بودم، پدر اینگونه روایت می کرد: همه به یعقوب گفتند که این مرد دیوانه شده ،...
-
تیر ماهِ من #2
پنجشنبه 1 تیر 1402 02:45
تابستانِ سوزان است و تیرماه آتشینش. گویند که همه ی ماه های خداوند زیبا و بی نقص اند و پر از نکته و داستان ؛ اما تیرماهِ من چنگی به دل نمی زند و دلی به چنگ نمی آورد، خاطر و یادم مشوش و تار می شود از این ماه داغ و تلخ ، فرقی نمی کند که هشتم آن باشد یا بیست و چهار ، نیمه اول آن یا .... خرده روایت های مغموم مرا بردار در...
-
زبان بدن در محاوره و گفتگو ( چند نکته در ارتباط موثر)
جمعه 12 خرداد 1402 15:22
ارتباط چشمی ارتباط چشمی، یکی از مهم ترین بخش های اشارات بدن و ارتباط بدون کلام است. شما ممکن است بهترین شنونده یا حتی بهترین سخنران در تمام دنیا باشید اما اگر نتوانید به شکل صحیح به طرف مقابل خود نگاه کنید، ناخواسته پیام هایی شامل عصبانیت، کسالت و خستگی یا حتی نا امنی به وی خواهید داد. برقراری ارتباط چشمی قوی در...
-
سه پاره
یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 00:58
شیرین سخنی که از لبش جان میریخت کفرش ز سر زلف پریشان میریخت گر شیخ به کفر زلف او پی بردی خاک سیهی بر سر ایمان میریخت ............ گیسو به هم بریزو جهانی ز هم بپاش ! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها ............. همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند مگر یک شهر شهری که در آن عاشق ات شدم...
-
شهـر حاکم کـُش
شنبه 23 اردیبهشت 1402 00:26
یادش بخیر در روزگاری که مردم یک دل و یکرنگ بودند و مامن آنها آغوش گرم همدیگر ؛ داستانها و قصه ها هم ، رنگ و بوی دیگری داشت. مفاهیم انسانی مانند جوانمردی ، راستی ، گذشت ، پاکی ،همنوع دوستی ، نان حلال ، ظلم نکردن و زیر بار ظلم نرفتن و ... بسته به احوال زمانه نرم و زیر پوستی در ذهن مخاطب که اکثرا کودکان و نوجوانان بودند...
-
درد دوست
سهشنبه 12 اردیبهشت 1402 23:35
دوران کودکی ، دوران مدرسه ، ایام دبیرستان همیشه دلم می خواست با همه بچه های مدرسه ، همه بچه های محله و همه هم سن و سالها دوست باشم با همه معاشرت کنم، همه رو بشناسم متقابل همه منو بشناسن ب ه همه احترام بزارم و از همه احترام ببینم و بعنوان یک دوست نگاهم کنن ، داشتن یک لشکر دوست برام مهم بود خیلی مهم ! دلم می خواست توی...
-
زور - فن
جمعه 18 فروردین 1402 12:51
زمان دانشگاه شور و شر داشتم و معمولا هر ساله توی مسابقات و رویدادهای ورزشی شرکت می کردم یک سال تصمیم گرفتم کشتی گیر شم اتفاقا یک ماهی هم تمرین کردم بعد دیدم کار من نیست برگشتم به همون تخصص دو میدانی . و اما در همین یک ماه که داشتن تیم کشتی رو آماده می کردن با جمال آشنا شدم جمال اهل خوزستان و عرب زبان بود آفتاب سوخته ،...
-
دست و قلم
یکشنبه 25 دی 1401 00:19
دستم به قلم نمی رود ؛ این روزها حوصله ای نیست حتی تاب تحمل خودِ خودم... شوری نیست ، شوقی نیست؛ روزنه های نور به سراب تشنگی می مانند در روزهای سوزان تموز کویر لوت ، دردها زبانه می کشند و بلور چشمان آرام و بی صدا بر زمین سنگلاخ فرود آمده و می شکند. این هم معجزه این روزهاست که که نفس خودش می آید و می رود و گرنه اراده ای...
-
نگهدار ما
سهشنبه 29 شهریور 1401 01:32
در میانه ی مداوای سرطان پس از جراحی و در حال شیمی درمانی بود روز به روز نحیف تر و ضعیف تر می شد. عود ناگهانی بیماری ، جراحی سخت و حالا شیمی درمانی و عوارض آن . هنوز نتوانسته بود با این حجم از اتفاقات کنار بیاید مایوس و نومید و متزلزل منتظر حوادث بود ... اما چون از سه ماه قبل و پیش از این طوفانها وقت دندانپزشکی گرفته...
-
روایتسازی رسانهها
دوشنبه 28 شهریور 1401 19:31
رفتار سه تا چهار روزه رسانه ها بعد از برخورد موشک به هواپیمای اوکراینی و انکار واقعیت در آن سه چهار روز را کسی از یاد نمیبرد یادمان نمیرود صداوسیما برنامه های متفاوتی گذاشته و با کارشناسان مختلفی صحبت کرد تا برخورد موشک به هواپیما را دروغ معرفی کرده و آن را یک حادثه به دلیل نقص فنی بداند. خیلی از رسانه های دیگر نیز...
-
عمو غلامرضا، عمه بگم
یکشنبه 9 مرداد 1401 23:30
نمیدانم در عمرش یک روز هم روزه گرفت یا نه، ولی میدانم خیلی مرد بود. لاغر اندام و همیشه آراسته، آرام و متفکر بود و هر وقت صحبت میکرد انگار هزار سال کلاس سخنوری رفته بود. ادیبانه و شمرده حرف میزد. چینهای پیشانیاش همیشه به صورت کشیده و صورت تراشیدهاش زیبایی خاصی میداد. کارمند شرکت نفت بود. از قبل از انقلاب، از...
-
تی به ره ( عاشقانه ای فلوکلور از ایل بختیاری )
جمعه 24 تیر 1401 09:47
کلزاد پسر بزرگ یکی از خان های ایل ورکوه بختیاری روزی بی هوا دلش گرفت و سر به بیابان گذاشت ، در مسیر ناکجا آباد به ایلی رسید که بر سر چشمه ای اتراق کرده بودند ، رفتار مردمان این ایل به دل کلزاد نشست پس بی آنکه خود را معرفی کند در ایل ماند، آرام آرام خودی نشان داد ، دستیار خان ایل شد و به منزلت رسید. اما از بازی روزگار...
-
تیر ماهِ من
پنجشنبه 2 تیر 1401 10:40
تابستان سوزان است و تیرماه آتشینش. گویند که همه ی ماه های خداوند زیبا و بی نقص اند و پر از نکته و داستان ؛ اما تیرماهِ من چنگی به دل نمی زند و دلی به چنگ نمی آورد، خاطر و یادم مشوش و تار می شود از این ماه داغ و تلخ ، فرقی نمی کند که هشتم آن باشد یا بیست و چهار ، نیمه اول آن یا .... او میدانست مرا خواهد کشت و من...
-
چرا نرفتین؟!
دوشنبه 26 اردیبهشت 1401 23:11
چند روز پیش با مدیران یکی از هلدینگهای بزرگ کشور جلسه کاری داشتیم ، تقریبا سه ساعتی در مورد مسائل مختلف حرف زدیم و بحث کردیم جلسه خوب و پر و پیمانی بود. آقای دکتر ... مدیر شرکت آخرش با تعجب پرسید با این توانایی و سابقه و دانش ، چرا نرفتین؟ جواب فوری من یک جمله بود : "من کشورم رو دوست دارم ." خُب کمی به به و...
-
نبرد آهودشت
یکشنبه 25 اردیبهشت 1401 22:39
حمله ارتش های متفقین به ایران در شهریور 1320 ،اغتشاش و ناامنی فراوانی در کشور به بار آورد. با شکست ارتش در برابر تجاوز متفقین، برای بسیاری این گمان به وجود آمد که کشور از هم پاشیده شده و رشته اختیار آن از دست دولت خارج گردیده است. به دنبال آن در گوشه و کنار کشور، حرکات و اقداماتی علیه این سرزمین انجام گرفت که باعث بر...
-
بوسه و رمضان
سهشنبه 16 فروردین 1401 22:53
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و...
-
«ه. الف. سایه»
جمعه 6 اسفند 1400 18:01
نقل میکند که روزی در زندان از بلندگو «ایران، ای سرای امید» پخش میشده و او و دیگر زندانیان در حیاط قدم میزدهاند. اصطلاحا در حال هواخواری بودهاند که یکی از مقامات زندان را در محوطه میبیند و میپرسد: شاعر این سرود یا ترانه را میشناسید؟ آن فرد پاسخ میدهد: نه! ولی خیلی زیباست و هر روز هم پخش شود سیر نمیشویم. سایه...
-
"زمان هزار رنگ”
یکشنبه 1 اسفند 1400 23:24
زمان بر آنان که در انتظارند، بسیار آهسته میگذرد، بر آنان که هراسناکند، با شتاب، بر آنان که غصه دارند، بس دراز است، و بر آنان که شاد و خرسند، بسی کوتاه؛ اما بر آنان که عاشقند، زمان ابدی و جاودانگی است . هنری ون دایک “Protean Time” Time is: Too slow for those who Wait, Too swift for those who Fear, Too long for those...
-
ملامت کشیم و خوش باشیم
سهشنبه 12 بهمن 1400 19:23
پدربزرگم میگفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بیپروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمیداشت؛ گویی گمان میکرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم میشود. کدخدا دلش میخواست محبوبیت و...
-
روسیه و ایران ؛ میز دیداری که گویای همه چیز بود.
دوشنبه 11 بهمن 1400 06:30
آنچه در این سفر مورد توجه قرار نگرفت این بود که رئیس جمهور پوتین بزرگترین میز در کاخ کرملین را برای این دیدار انتخاب کرده بود. طول این میز حدود چهار متر بود و پوتین طولانی ترین فاصله را در تمام گفت وگوهایش با سران کشورها در این دیدار به ثبت رساند. این فاصله اجتماعی زیاده از حد نشانه دوری سیاسی و احساس ناخوشایندی از...
-
سرما .. کرسی (2 ) ؛ کریم دریایی
سهشنبه 5 بهمن 1400 20:59
یادش بخیر ، روزگار قدیم این روزها سرما و کرسی با هم جفت جور می شدند، اوقات بزرگتر ها کم خلوت تر می شد و بسیاری از درسها زندگی و راز و رمزها را در کنار این کرسی ها برای کوچکتر ها در قالب داستان و متل واگو می کردند. یکی از این بزرگترها عمه "گل انار" بود. عمه داستانهای زیبای بسیاری از گذشتگان در دل داشت صندوقچه...
-
سرما .. کرسی (1 ) ؛ چاره نویس
دوشنبه 27 دی 1400 23:40
یادش بخیر ، روزگار قدیم این روزها سرما و کرسی با هم جفت جور می شدند، اوقات بزرگتر ها کم خلوت تر می شد و بسیاری از درسها زندگی و راز و رمزها را در کنار این کرسی ها برای کوچکتر ها در قالب داستان و متل واگو می کردند. یکی از این بزرگترها عمه "گل انار" بود. عمه داستانهای زیبای بسیاری از گذشتگان در دل داشت صندوقچه...
-
یلدا ، جشن نور
یکشنبه 28 آذر 1400 00:27
با کوتاه شدن روزها و طولانی و تاریک تر شدن شب ها، به ما نهیب می زنند که به راستی زمستان در راه است. در کودکی از این روزهای سال می ترسیدم چراکه نه تنها زمان برای بازی در خارج از خانه کمتر می شد، بلکه مجموعه ای از تعطیلات که دیگران آن را جشن می گرفتند برای خانواده ایرانی من شور و شوقی نداشت، از جشن هانوکا تا کریسمس،...
-
رمز و راز پیشرفت ژاپن - فوکوزاوا یوکیچی
شنبه 13 آذر 1400 22:55
رمز و راز پیشرفت خیرهکننده ژاپن با وجود فقر منابع زیرزمینی و کثرت بلایای طبیعی همواره پرسش برانگیز بوده است؛ پرسشی که پاسخهای بسیار متنوعی به دنبال داشته است. به سخن دیگر ژاپن چگونه توانست مفاهیم تمدن و توسعه غربی را غربالگری و عناصر مطلوب آن را اقتباس کند و در تلفیق و انطباق با سنن و فرهنگ خود به کار گیرد و به یک...
-
زیر بارانی که نیست !
چهارشنبه 26 آبان 1400 20:25
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...! گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها ، گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می...
-
"بزرگی "
شنبه 24 مهر 1400 21:31
در یک غروب سرد و آلوده پشت چراغ قرمز در حال صحبت با تلفن همراه بودم؛ پسرکی مشغول شست و شوی شیشه ماشین شده بود من اصلا متوجه حضور او نبودم . بعد از پایان مکالمه در حالی که تا سبز شدن چراغ تنها 20 ثانیه باقی مانده بود دست به جیب شدم متاسفانه پول نقد همراه نداشتم از او خواستم صبر کند تا بعد از چراغ قرمز پارک کنم و از...
-
شاید بزرگ شدن اتفاق خوبی نیست! ( زاد روز )
جمعه 19 شهریور 1400 15:36
باورکن! بزرگ شدن به همین سادگیست یک روز حسرت نداشته ها را می خوری از مال و سال تا ریش و میش و یک روز حسرت داشته ها را از مال و سال تا ریش و میش باور کن! بزرگ شدن به همین سادگیست. در چشم بر هم زدنی از رنگین کمان کودکانه ی آرزوها به چالش نام و نان و ناز و ... آدم بزرگا باور کن! بزرگ شدن به همین سادگیست. باور کن! تا زود...