انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

کربلا – - تعبیر رویاء(پرده سوم)


رایحه ی بهشتی بر محیط چیره  شد صوت زیبایی قران را آهسته می خواند در عالم خواب و بیداری احساس می کردم که خودم قران می خوانم کمی ادامه یافت بعد صوت منقطع گردید چشمانم را به زحمت گشودم ، سید خوفی طبق معمول عطر زده بر سجاده نشسته بود و نماز می خواند. ساعتم را به هر سختی که بود پیدا کردم و نگاه کردم کمی از 5 صبح گذشته بود . بلند شدم ، سعید را بیدار کردم وضو گرفتیم و نماز خواندیم به سید گفتم من و سعید می رویم نان داغ بگیریم شما بقیه را بیدار کن تا ما برمی گردیم یکی دو کوچه گشتیم تا نانوایی پیدا کردیم چند نان تافتون گرفتیم و به منزل برگشتیم بجزء بچه های خرد سال بقیه بیدار و آماده شده بودند . صبحانه چیده شد و همگی بر سفر نشستند.

بعد از صبحانه خانم  ها سریعا سفر را جمع و ظروف را شستند ، وسایل جمع شد و آنان که بار کمتری داشتند به بقیه کمک کردند ساعت حدود هفت صبح از منزل خارج شدیم . با انجام تشریفات تقریبا ساعت 8 از گیت ورودی به خاک عراق عبور کردیم.

یک مینی بوس تویوتا متعلق به شخصی بنام ابوعبدا... دربست کرده و به سمت کربلاء راه افتادیم تازه اینجا بود که فهمیدم نباید خیلی روی زبان عربی سید خوفی حساب کرد.  

ادامه مطلب ...

کربلا –- خار و بیابان ( پرده دوم )


دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم      سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور 

روز یازدهم فروردین 83 مثل همیشه 10 صبح از خواب بیدار شدم ، عید دیدنی ها کم کم فروکش کرده و میهمانها رفته بودند ، در حال خوردن صبحانه بودم ( صبحانه نزدیک ظهر ) که تلفن خانه زنگ زد سعید کاظمی پشت خط بود ، گفت:" سیدخوفی تماس گرفته گفته ویزا حل شد ، اتوبوس 9 شب از تهران راه می افته و فردا 8 صبح به مهران می رسه، حالا ما چکار کنیم چطور خودمون رو به تهران برسونیم؟  " ، سعید اهل ملایر بود با هم کمی کفتگو کردیم و به این نتیجه رسیدیم که با سید هماهنگ کنیم که ما تا تهران نرویم ، ما بخاطر فاصله کوتاهتر مستقیما از مسیر میانبر به مهران رفته و در شهر مهران به دوستان ملحق شویم، قرار شد مسیر بروجرد – خرم آباد  – پل دختر – دره شهر – ایلام – مهران را که تقریبا حدود 480 کیلومتر طول داشت انتخاب کنیم ( هرچند اگر مسیر بروجرد – نهاوند – کرمانشاه– ایلام – مهران را انتحاب می کردیم هم مسیر اصلی تر بود و هم طول مسیر  اندکی کوتاهتر می شد . ) 

ادامه مطلب ...

کربلاء-سامراء (پرده پنجم )


صبح هفدم فروردین 1383 بعد از چهار روز حضور در عراق جهت زیارت امامان معصوم شهر سامرا به سمت این شهر راه افتادیم ، از اشغال کشور عراق توسط آمریکا و سقوط صدام کمتر از یک سال و دو ماه گذشته بود . ناامنی و درگیری های پراکنده در اکثر نقاط عراق به چشم می آمد در طول چهار روز گذشته بلااستثناء هر شب درگیری در اطراف کربلا مشهود بود. حمله های انتحاری به نیروهای آمریکا شدت گرفته و نیروهای آمریکایی مستقر در عراق در وضعیت نارنجی نظامی بودند.

من شب قبل بدلیل شدت درگیریی ، سر و صدای درگیریها و حضور در اطراف حرم جهت کمک احتمالی تا سحر بیدار بودم نماز صبح را خوانده سپس خوابیدم هنوز چشمانم گرم نشده بود که با صدای دلنشین سید خوفی از خواب پریدم زمان حرکت به سمت سامرا بود مسیری خطرناک و طولانی در پیش. سوار مینی بوس شدیم من به خواب عمیقی رفتم گاه گاهی چشم را باز می کردم و به بیابان های اطراف نگاهی می انداختم و دوباره می خوابیدم تا ناگهان با همهمه همراهان از خواب بیدار شدم ، مینی بوس متوقف شده بود از سید خوفی پرسیدم : رسیدیم ؟ گفت: نه اینجا باید پیاده شویم بین بغداد و سامرا هستیم .

گفتم: چرا ؟ گفت ماشین های غریبه مخصوصا با پلاک کربلا و نجف اجازه تردد در شهر سامرا و جابجا کردن مسافر ندارند باید پیاده شده و از ماشینهای اهالی سامرا استفاده کنیم . 

ادامه مطلب ...