انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دست و قلم

دستم به قلم نمی رود ؛ این روزها حوصله ای نیست حتی تاب تحمل خودِ خودم... شوری نیست ، شوقی نیست؛ روزنه های نور به سراب تشنگی می مانند در روزهای سوزان تموز کویر لوت ، دردها  زبانه می کشند و بلور چشمان آرام و بی صدا بر زمین سنگلاخ فرود آمده و می شکند.

این هم معجزه این روزهاست که که نفس خودش می آید و می رود و گرنه اراده ای نیست بر حضورش. همای نیکبختی مدت هاست که ترک لانه کرده و از این داغستان سرخ پود پرکشیده .... شاید ما .... نمی دانم ... گویند که شعله فانوس تواند شِکنَد نخوت تاریکی شب را .... پس بگذار هنوز ....  

 

*یک کوچه ی مهتابی و از تو خبری نیست

در گوشه ی آن کوچه بجز رهگذری نیست

چندی است ندارم خبری از تو و دیگر

از عشق از آن رایحه ی خوش، خبری نیست

تو رفتی و این خانه ی دل غمکده ای شد

جز تو  ز کسی  در دل تنگم ، اثری نیست

کردم نظری بر همه ابیات و غزلها

جز موی تو و طعم لبت،شعرتری نیست

چشمان مرا هر غزلی وصف تو گفتند

خون کرده و انگار که یک، دادگری نیست

.....

 

 

 

 

 

 

 ----------------------------------------------------------------------------

*پی نوشت  : شعر  از شهرام_آذین

نظرات 1 + ارسال نظر
محمدطاها شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 10:58

سلام استاد بزرگوار
ان شاءالله هر روزتون بهتر از دیروزتون باشه
توی این روزای سرد زمستونی تنور دلتون گرم و روزگارتون به شیرینی عسل
تنتون سلامت و دلتون شاد و ایام به کام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد