انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

زخم نرم افزاری

 

 

دیروز یه سری به وبلاگ دوست خوبم مهندس اسحاقی زدم که یه مطلب جالب به اسم عادت زخمدرد  نوشته بودن ، یه قسمت از مطلبشون متن زیر بود :

"اصولا بعضی زخم ها وقتی دردشان تمام می شود عادی می شوند . هم برای ما و هم برای کسانی که زخم های ما را تماشا می کنند .

شاید جای زخم مانده باشد اما متوجهشان نمی شویم.

اما امان از بعضی زخم ها که نه دردشان تمام می شود

نه عادی می شوند

و نه فراموش ..."

اینجا رو که خوندم یاد یکی از نصیحتهای همیشگی مادرم افتادم  که میگه توی برخورد با مردم خیلی مواظب حرف زدنت باش چراکه بعضی از حرفا قلب آدما رو  بیشتر از ضرب شمشیر جر می ده . و این حکایت رو هم پیرو حرفاش تا حالا بیشتر از صد بار برام تعریف کرده که :

توی یه شهری یه جوونی زندگی می کرد که خیلی جوونمرد و با ایمان بود یه روز متوجه شد که توی اون شهری پیرمردی فقیری زندگی می کنه که هفت دختر قد و نیم قد داره  و از عهده تامین هزینه هاشون به سختی برمی اد ، جوون وقتی این وضع رو دید تصمیم گرفت طوریکه طرف ناراحت نشه به اون کمک کنه پس شروع به دوستی با پیرمرد کرد و اعتماد اونو بدست آورد چند سالی به همین منوال گذشت و جوون تا می تونست به پیرمرد کمک می کرد . تا اینکه یه روز وقتی به خونه پیرمرد رسید و می خواست در بزنه ناخوسته متوجه دعوای پیرمرد با دخترا شد ، پیرمرد به دخترا می گفت یه ریگی به کفش این جوون هست ، حتما بخاطر یکی از شما اینجا میاد و ...

در همین اثنا جوون در زد و وسایلی رو که آورده بود به پیرمرد داد و گفت اگه دزدی به خونتون بیاد چیزیی برا دفاع داری و پیرمرد که از شدت شرم آب شده بود جواب داد آره، یه تبر دارم . جوون تبر را خواست بعد هم از پیرمرد خواست با تمام قدرت یه ضربه توی سرش بزنه ، هرچی پیرمرد تقلا کرد نتونست از زیرش در بره و آخر مجبور شد ضرب رو بزنه .

جوون خون آلود رفت و تا سالها از اون خبری نشد ، پیرمرد ناتوان شد و روز به روز اوضاع بدتر می شد و از سوظنی که پیدا کرده بود پشیمان تر  .

بالاخره یه روز یکی در زد پیرمرد در رو باز کرد و دید همون جوونه ،کلی خوشحال شد.

جوون به پیرمرد گفت توی سرمو نگاه کن ببین جای ضربتو می بینی ، پیرمرد نگاهی کرد و با خوشحالی جواب داد نه کاملا خوب شده اصلا معلوم نیست ، جای زخم تبر از بین رفته .

جوون آهی کشی و گفت ولی بعد از این همه سال جای زخمی که حرفت تو دلم زده هنوز خوب نشده.

من فکر می کنم این یکی از اون مواردیکه : اما امان از بعضی زخم ها که نه دردشان تمام می شود

نه عادی می شوند

و نه فراموش ..." 

(سایت جوگیریات ) 

پس مواظب زخم های نرم افزاریمون به دیگران باشیم

نظرات 2 + ارسال نظر
دنیا دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 13:34

موافقم. به شدت باید مواظب صحبت کردنمون با دیگران،رفتارمون، وحتی تفکر وقضاوتمون باشیم. چون تک تکش چه درست باشه چه غلط به خودمون برمیگرده.

بابک اسحاقی سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 09:09

دقیقا منظور من هم همین بود مهندس
زخم تهمت و افترا و نامردی و نامرادی
زخم هایی هستند که شاید دیده نشن ولی همیشه درد می کنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد