ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
بعد از مدتها امروز حس شعر دارم ، شعردانم درد می کند ، دل گرفته ام بی تاب است شاید، بخاطر این روزها باشد ، یاد آوینار و شب های شعرش بخیر ، یاد نه نه قمرها و شعرهای نوشان بخیر یاد آن روزی که می گفتم : شاعری وارد ابوریحان۱ شد حس شعرش را به نگهبانی سپرد و یاد آن روز که گفتی : " زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیان مکن تا نکنی بنیانم "
تصمیم گرفتم دلتنگی نوجوانی را با شب بی مهتاب فریدون تسکین دهم .
نماد -- نوزدهم آبانماه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
---------
پی نوشت :
----------
1-
۱- ۱- دانشکده ابوریحان – دانشگاه تهران
چه کردین امشب آقای دالوند با این شعر؟ برای من پشت این ترانه هزاران خاطره وجود داره مهمترینش مربوط به دوازدهم اسفند سال هشتاد وهفته. نگرفتی دگر از آن عاشق آزرده خبرهم نگرفتی دگر از آن عاشق آزرده خبر هم....... چرا از بین این همه ترانه این؟
یه روزی من این شعر رو توی صفحه یه مجله دیدم تا اون روز من فریدون رو نمی شناختم ولی این شعر اونقدر قشنگ بود که صفحه رو کندم و همیشه تو جیبم بود و من و فریدون دوست روزای ... هم شدیم