ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
جاده قدیم کرج ...
اینجا محلیست که من روزی دو بار از اون رد میشم .
صبح ها از روی پل و عصر ها از زیر پل ...
به تازگی یک پرچم بزرگ ایران در کنار این پل برافراشته شده
پرچمی عظیم با یک دکل بلند ...
روزهایی که باد می وزه و پرچم به اهتزاز درمیاد
دیدن این پرچم یک حس غرور فوق العاده به من میده
سوای از هر عقیده سیاسی
بدون در نظر گرفتن جنسیت و قومیت و دین و مذهب و رنگ پوست و موقعیت جغرافیایی
هر آدمی که پابند خاک این گربه آسیایی شده
باید به این پرچم و این کشور افتخار بکنه
.
.
نوشته های بالا رو از سایت دوست عزیزم مهندس اسحاقی کپی کردم ، این جملات برای من و همه کسانی که طعم غربت و نگاه تحقیر آمیز عده ای بی هویت رو چشیده باشند ،خیلی قابل احترام و ملموسند.
من هم با دوستم هم نظرم ، مهم خاک ما ، هویت و کشور عزیزمان است . در این خاک همه باید آزاد و محترم باشند با هر عقیده و مرامی و تنها خیانت به این خاک است که ممنوع و محکوم است و لا غیر .
موافق سیاسی یا مخالف بودن به تفکرها مربوط است و هرکس بر اساس دیدگاه و تفکر خود حق دارد مرام و مسلک سیاسی خاصی را بپذیرد یا رد کند ولی عشق به وطن و نماد و نشان آن یعنی پرچم به خون و جان ما بستگی دارد و تا آخرین نفس این پرچم بالا خواهد بود . من نیز هرگاه از کنار این پرچم زیبا عبور می کنم ، اشک در چشمان حلقه می زند ، دست راستم تا کنار شقیقه بالا می آید و با خود می گوییم زند باشی ایران .
روزی در مترو دبی فردی از عجمان امارات با جامه عربی و تیپی خواص در کنار من نشست و شروع به صحبت کرد.
انگلیسی رو با لهجه عربی خوب صحبت می کرد . چند دقیقه ای در مورد دبی و رکود اقتصادی جهان و... صحبت کردیم . نمی دانم چه اتفاقی افتاد که به یکباره شروع به صحبت به زبان عربی کرد ، وقتی گفتم عربی نمی دانم پرسید مگر لبنانی نیستی ، جواب دادم نه ایرانیم ، بعد از شنیدن این جمله لبخند بسیار تحقیر آمیزیی برلبانش نقش بست ، واقعا از ته دل ناراحت شدم ، دلم می خواست ....
ولی به روی خودم نیاوردم صحبت رو به سمت تاریخ و فرهنگ دبی کشاندم حرفی برای گفتن نداشت اصلا اطلاعات تاریخی نداشت یا شاید هم این اطلاعات اصلا وجود نداشت ، کم کم سخن را به سمت تاریخ و تمدن ایران از 8000 سال پیش تا رضا خان کشاندم تعجب کرد بند زیر را از سخنان نادر شاه افشار برایش ترجمه کردم.
"فتح هند افتخاری نبود ، برای من دستگیری متجاوزین ( افغان هایی که قبل از او بر ایران حکومت ظلم و غارت به پا کرده بودن ) و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود . "
تا نزدیکی ایستگاه فروشگاه امارات با هم خیلی محترمانه صحبت می کردیم البته او بیشتر شنوند بود و وقتی که به نزدیکی این ایستگاه رسیدیم ، احساس کردم نگاهش خیلی عوض شده ، قبل از پیاده شدن گفت: اول بخاطر لبخندم از شما عذرخواهی می کنم و دوم بیشتر از 2000 شبکه تلویزیون و هزاران سایت اینترنتی از بی فرهنگی و وحشی بودن شما صحبت می کنن ولی این حرف های شما بوی دیگری دارد، من بیشتر تحقیق خواهم کرد.
پرسیدم حالا نظرت در مورد ایرانی ها چیه ؟ جواب کوتاهی داد ، گفت :قابل احترام ، و همین برای من کافی بود.
بعد از این مکالمه و وقتی این شخص از کنار من برخواست و پیاده شد من ادامه سخنان زیبای نادر از ذهنم گذشت که :
*کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
*برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
*هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …
*تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .
زنده باد ایران و بالا باد پرچم زیبای ایران.
ممنون مهندس
من هم با شما موافقم