چند روز پیش دیدم یکی از دوستان یه دوربین نیمه حرفه ای عکاسی خرید بود که هم امکانات خوبی داشت و هم کیفیت بالایی ، من هم که اتفاقا دنبال دوربین بودم از این مدل خوشم اومد پرسیدم چند گرفتی ؟ گفت سه ماه پیش هفتصد و پنجاه گرفتم ، من هم تصمیم گرفتم از همین مدل بخرم اول یه سری به سایت های اینترنتی زدم قیمت این مدل بین یک میلیون صد تا یک میلیون دویست و پنجاه هزار تومان در نوسان بود. گفتم گرون می دن پس حضورا به بازار کرج مراجعه کردم اونجا هم قیمتها بسیار متنوع و دل بخواه بود بجزء یه فروشگاه که قیمت منصفانه ای داشت ( البته نسبت به بقیه ) سایر قیمت ها پرت و حتی بعضی از اونا تخیلی بود .
گفتم با این وضع بهتره یه روز وقت بذارم و برم مرکزش ،خیابان جمهوری بخرم ، برنامه ریزی کردم و پنج شنبه راهی جمهوری شدم .
توی خیابان جمهوری از پاساژ حافظ ( تقاطع حافظ ) تا تقاطع ولی عصر (عج ) از حدودا هیجده فروشگاه قیمت گرفتم که به نتایج باور نکردنی زیادی رسیدم :
اول : بین کمترین قیمت و بیشترین قیمت بیشتر از 45 درصد ارزش دوربین تفاوت قیمت بود یعنی در یه فاصله کمتر از دویست متر یه فروشگاه قیمت رو یک میلیون و بیست و پنج هزار تومان اعلام کرد و یه فروشگاه دیگه یک میلیون و چهارصد و هفتاد هزار تومان ، حالا تصور کنید اگه می خواستم یه وسیله با قیمت پایه ده میلیون بخرم چقدر اختلاف قیمت وجود داشت ( حدود چهار و نیم میلیون )
دوم : از هیجده قیمت اعلام شده فقططططططط دو قیمت یکسان وجود داشت یعنی فقط دو فروشگاه قیمتشون یکی بود
سوم : کمترین قیمت اعلامی با بیشترین قیمت سه ماه قبل حدود چهل درصد تفاوت داشت یعنی سه ماه قبل بالاترین قیمت هفتصد و پنجاه هزار تومان بود و حالا کمترین قیمت یک میلیون و بیست و پنج هزار تومان
چهارم : یکی از فروشنده ها پرسید می خوای بخری ؟ با تعجب بهش نگاه کردم و به شوخی گفتم پ نه پ امروز بیکار بودم گفتم بیام حال دوربین فروشا رو بپرسم ، گفت پس چرا اینقده دو دلی ای؟ داستان بالا رو براش توضیح دادم و گفتم با این همه قیمت شما بودی چکار می کردی؟ گفت پایین ترین قیمتی که داری چقده ؟ گفتم : یک میلیون و بیست و پنج هزار تومان. گفت : من بهت می دم یه میلیون زیر فاکتور هم می نوبسم اگه پایین تر پیدا کردی ازت پس می گیرم ، دیگه پایین تر نمی تونی پیدا کنی .
یه داستان برای این فروشنده عزیز تعریف کردم که شنیدن اون خالی از لطف نیست
من در اولبن سفرم به کشور.... می خواستم یه لپ تاپ بخرم به سه تا از شهرهای این کشور سفر کردم ، فروشگاههایی که می رفتیم قیمت ها رو یاداشت می کردم تا یه وقت سرم کلاه نره بعد از دیدن هفت ،هشتا فروشگاه به این نتیجه رسیدم که قیمت فروشگاه خیابان اصلی پایتخت اون کشور با قیمت همه فروشگاهها حتی با فروشگاه حاشیه شهر کوچیک... دقیقا یکی بود.
اونجا بود که تنها دغدغه ی ذهنی من انتخاب مدل شد و مطمئن بودم که همه جای اون کشور آسمون همون رنگه
قبلا می گفتن یه بوم و دو هوا ولی حالا در مورد بازار کشور باید بگن یه بوم و دو هزار هوا نمونش هم همون پانصد متر خیابان جمهوری که شرحش رفت.
به امید روزی که همه جای ایران آسمونه یه رنگی داشته باشیم .