سفر همیشه درس های زیادی برای آدم به ارمغان می آره !
گاهی متوجه اموری می شیم که حتی به مخیله آدم هم گذر نمی کنند!
اول : از همه دوستان بخاطر بی نظمی یکی دو هفته اخیر عذر خواهی می کنم و عذر بدتر از گناه می آرم که بخاطر سفر و مشغله کاری این بی نظمی ایجاد شد.
و دوم اینکه مقدمه ی فوق رو گفتم تا پرده از یه راز بزرگ بردارم ، چه رازی ؟
هفته گذشته مهمان دوستان الیگودرزی در سد رودبار بودم ، یه روز اواخر وقت داشتم از سایت برمی گشتم که به مهمانسرا برم که صحنه عجیبی رشته افکارم رو پاره کرد .
.
.
از کنار یه ماشین که پارک شده بود ، دیدم چندتا الاغ دور هم جمع شده بودن و داشتن یه چیزیی رو با کمال شراکت می خوردن
توی پرانتز بگم که اکثر عشایر این منطقه الاغ ها رو تو صحرا رها می کردن تا بچرند ، الاغ ها هم چون توی محوطه سد همیشه یه چیزایی برا خوردن وجود داره اکثر اوقات به وفور تو سایت رفت و آمد می کنن.
تا به کنار ماشین رسیدم دیدم الاغ ها دو دسته بودن یه دسته داشتن سیب می خوردن و یه دسته دیگه هم داشتن ظروف یه بار مصرف غذا رو می خوردن ، جلوی ماشین هم یکی از سر کارگرها که برای گرفتن غذای همکاران خود آمده بود داشت با تلفن همراه صحبت می کرد ، تازه فهمیدم داستان چیه ؟ شروع به بوق زدن کردم ، چندتا بوق که زدم تازه طرف برگشت ، داد زدم خر غذاها رو خورد ، خر ....
ولی دیگه کار از کار گذشته بود ، تا خرها رو فراری داد و غذاها رو از زیر دست و پاشون بیرون کشید از ده ، دوازده غذا شش تا بیشتر باقی نمونده بود ، میو ه ها هم کلا تلف شده بودن ، تا مهمانسرا داشتم فکر می کردم که اگه به کارگرهای بدشانس این قصه بگن خر سیب و عدس پلوی اونا رو خورده باور می کنن یا می گن ... ؟
و دیگه اینکه هیچ کس تنها نیست حتی الاغ های سایت ( ... اول )!!