منکران آن ساعت دو دستهاند: یکی اندیشمندانی که سیر مطالعاتشان ایشان را به قبول جاودانگی روح و وجود عالمی دیگر که در آن پاداش و جزایی باشد هدایت نکرده است و اینان غالباً اگر اقرار به وجود آن عالم ندارند انکار قطعی نیز نمیکنند زیرا میدانند که انکار، علمی گسترده و عظیم میطلبد.
پس این مساله را به تعبیر ابن سینا در «بقعه امکان» مینهند و غربیان ایشان را agnostic میخوانند. این گروه ، ای بسا مردمی پاکدل و نیکوکار و مخلص باشند که یتیم را از درِ خانه نمیرانند و اگر بتوانند مسکینان را طعام میبخشند.
اما در مقابل، بسیاری از مردمان انکارشان نشانه هواپرستی و جاه طلبی و حرص و آز آنهاست؛ میکوشند تا وجدان خویش را خاموش کنند و از تشویشِ عاقبتِ کارها برهانند.
مولانا در تمثیلِ حالِ منکران در داستان دقوقی از درختی صحبت میکند که تماما میوه نعمت است و انبیا ایشان را از بیابانی خشک که در آن بر سرِ سیبِ پوسیده ای با هم به رقابت و نزاع برخاستهاند به چنین درختی میخوانند:
گر کسی می گفتشان کاین سو روید
تا از این اشجار مستسعد شوید
جمله میگفتند کاین مسکینِ مست
از قضا الله دیوانه شده ست
او عجب میماند یا رب حال چیست
خلق را این پردهٔ اضلال چیست
یا منم دیوانه و خیره شده
دیو بر من غالب و چیره شده
در گمان افتاد جان انبیا
ز اتّفاق منکری اشقیا
برگرفته از کتاب «در صحبت قرآن»
به قلم حسین الهی قمشه ای
تصویر مندرج : نقاشی "مسیح و حاکم ثروتمند" اثر هنریش هافمن قرن نوزدهم