ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تابستان سوزان است و تیرماه آتشینش. گویند که همه ی ماه های خداوند زیبا و بی نقص اند و پر از نکته و داستان ؛ اما تیرماهِ من چنگی به دل نمی زند و دلی به چنگ نمی آورد، خاطر و یادم مشوش و تار می شود از این ماه داغ و تلخ ، فرقی نمی کند که هشتم آن باشد یا بیست و چهار ، نیمه اول آن یا ....
او میدانست مرا خواهد کشت
و من میدانستم او کشته خواهد شد
هر دو پیش گویی درست درآمد
او، چون پروانهای، بر ویرانه های عصر جهالت افتاد
و من درمیان دندانهای عصری که
شعر را
چشمانِ زن را
و گل سرخِ آزادی را میبلعد
در هم شکستم.
میدانستم او کشته خواهد شد
او زیبا بود در عصر زشتیها
پاک در عصر پلشتیها
انسان در عصر آدمکشان
لعلی نایاب
میان تلی از خزف*
.....
پی نوشت :
1-شعر از نزار قبانی شاعر و سیاستمدار سوری (۱۹۲۳،۱۹۹۸)
2- خزف = مهره خوش رنگ و لعاب اما بی ارزش ، خرمهره
سلام استاد
ایام به کام
مطلب قشنگیه
سوختن شمع و گل و پروانه رو تداعی میکنه
وجودتون گرم و ماندگار
سایه تون مستدام
شاد و پیروز باشید