انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

شمشیر و جغرافیا

 

 

 

هیچ گاه نمی توان هویت یک ملت را تغییر داد ، شاید آنان که خود را صاحب ملت های  آذربایجان ، ترکمنستان ، افغانستان ، تاجیکستان ، ارمنستان ، بحرین  و سایر تکه های وطن من می دانند به روش های مختلف سعی و همت خود را برای تغییر فرهنگ ، زبان و نوشتار این هم وطنان بکار گیرند ولی باید به این سبک سران و دژخیمان وطنم و کشور پارسیم بگویم که قلب فرزندان ایران هماره به عشق میهن می تپد .  

 

این مطلب را بدان سبب می نویسم که دیدم دولت ایران ستیز آذربایجان کتیبه های پارسی آستان شاعر بزرگ ایران زمین نظامی گنجوی 

هم او که می گوید :

همه عالم تن است و ایران دل           نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد             دل ز تن به بود ، یقین باشد.


را بر داشته و بجای آن کتیبه های روسی زبان و ترکی آویز کرده بود.  ( در حالی که آذری های عزیز همگی از نژاد آریا و ایرانی اند ولی ترکها از نژاد تازی می باشند. )

 

اما ای کاش این افراد می دانستند که هویت ملت ها را نمی توان با ساخت خط  ، تاریخ و فرهنگ جعلی  تغییر داد.  

 

محمد کاظم کاظمی شاعر زیبا سرای افغان چه زیبا درد هجر و دسیسه های دشمنان با زور شمشیر  و تزویر سیاست برای ایجاد خطوط فرضی نفاق و جدایی بنام مرز بین مردمان یک سرزمین کهن در حالی که مرز های خود را بر می دارد به شعر در می آورد. 

 

شمشیر و جغرافیا 

 

بادی وزید و دشت سترون درست شد

طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد

شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید

این‌سان برای ما و تو میهن درست شد  

 

یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌  

یک خاکریز بین تو و من درست شد

بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌  

 بین من و تو آتش و آهن درست شد  

 

یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌

یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد

یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌

یک سو من ایستادم و دشمن درست شد  

 

یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند

یک سو همه دگرمن و تورَن درست شد(1)

آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌

این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد  

 

آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌

چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد

آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌

بندی که می‌نشست به گردن درست شد  

 

آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌

سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌

سنگی به قبر مردم کدکن درست شد(2)

سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها

در دستگاه ما و تو شیون درست شد  

 

دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ

شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد

شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌

با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌

وقت وصال یار دبستانی آمده است  

 

بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌

سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر

«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»(3)

ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست

باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌  

 

با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را

در حوضهای کاشی گلدار باستان‌

بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم

از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران  

 

تیر و کمان به دست من و توست، هموطن (۴)

لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌

 

 

 آری سرزمین من از از کوچهای قونیه شروع شده و تا دشت های خاوران ادامه دارد ......

 

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

پی‌نوشت‌ها

1. دگرمن و تورَن از مناصب نظامی افغانستان است.

2. این بیت یک ساختار متفاوت دارد، یعنی دارای سه مصراع است. این ساختار را پیشتر در بیتی از یک غزل علی‌رضا بدیع دیدم.

3. مصراع از نیمایوشیج است، از شعر «ققنوس». 

۴. اشاره به داستان آرش که برای تعیین مرز ایران زمین جان خود را پشت تیر کمانش گذاشت ( اکنون نوبت من و توست که برای برگرداندن شکوه کشورمان از زبان پارسی باستان پاسداری کنیم .)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد