انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

بد شانسی در حد المپیک!!

 

چند روز پیش  توی سالن انتظار بیمارستان کسری نشسته بودم ( منتظر تولد مسیحا بودم ) از شیشه های در ورودی سالن ، خیابون رو نگاه می کردم ، خیابون یه طرف بود . 

 

می دونید که توقف در سمت چپ خیابون های یه طرفه ممنوعه ، داشتم به تابلوی توقف ممنوع جلو در و بوق نزنید فکر می کردم که یه پراید سفید رنگ اومد و اتفاقا نزدیک درب بیمارستان و در زیر یکی از همان تابلوهای توقف  ممنوع توقف کرد . راننده جوون خوشتیپ حدودا بیست و هفت هشت ساله و بسیار خوشحال بود ، یه خانم مسن هم با ساک نوزادی عقب نشسته بود . این وضعیت نشان از نوزاد و مبارکه داشت و ترخیص نوزاد و مادرش رو به ذهن متبادر می کرد که اتفاقا داستان هم همین بود .  

 

جوون با کلی خوشحالی دست همسرش رو گرفت و آروم آروم از در بیمارستان بیرون برد ، نوزاد رو به خانم مسن داد و همسر رو روی صندلی جلو گذاشت و در ماشین رو بست ، رفت و پشت رول نشست.  

 

در همین اثنا یا لباس خانم لای در مونده بود یا مشکل دیگه ای پیش اومده بود که نمی دونم ، ناگهان خانم در ماشین رو باز کرد ، از بخت بد این زوج خوشحال ، اتفاقا همون لحظه یه ماشین بسیار ارزون قیمت به نام نیسان مورنو داشت از خیابون رد می شد. باز شدن در پراید همانا و کنده شدن آینه سمت راننده نیسان از ریشه همانا و کش اومدن در پراید همان. 

 

تو دلم گفتم به این می گن سگ شانسی ( بد شانسی در حد المپیک ) ! 

 

من که حس کنجکاوی و حقوق بشریم گل کرده بود به عنوان اولین نفر و شاهد صحنه فورا در صحنه حضور بهم رساندم. 

 

نیسان رو که خیابون رو بند آورده بود به زیر یکی از همان تابلوهای کذایی جابجا کردیم.  

 

تا راننده نیسان که اتفاقا دکتر هم بود داشت ماشینش رو نگاه می کرد و تاسف می خورد و سر تکان می داد به راننده پراید گفتم : به مقصر بودنت شک نکن با هاش صبحت کن ، سیصد ، چهارصد تومن بهش بده راضیش کن تا ... با تعجب گفت : سیصد تومن چه خبره ؟ خلاصه جوون از همه جا بیخبر که انگار هنوز در دوره پیش از دولت دهم ( جناب آقای احمدی نژاد ) زندگی می کرد اول که منکر مقصر بودن بود دوم هم می گفت نهایتا خیلی بشه صد هزار تومنه ، مگه چیه ، آینه است دیگه. 

 

اینجا بود که من ، یاد داستان حسن آقا و شیلنگ دیگه افتادم . بگذریم  

 

ده دقیقه ای طول کشید بالاخره افسر اومد ، تا آینه رو دید گفت : راننده پراید بیمه و مدارکش رو بیاره ، تازه اینجا بود که راننده پراید به التماس افتاد که ماشین مال همکارم، امانت گرفته بودم که زن وبچم رو با هاش ببرم خونه و ....  

 

گواهینامه و کارت ماشین رو نشون داد ولی خبری از بیمه ماشین نبود ، افسر گفت : اگه می تونی راضیش کنی که هیچ و گرنه .... 

 

جوون از دکتر پرسید چقدر می شه خسارت ماشینتون تا نقدی بدم ، دکتر یکی دو تا زنگ زد و بعد با کمال خونسردی گفت: سه میلیون تومن . 

 

اینجا بود که جوون ، سرخ و سفید چه رنگه شد . زنگ زد به دوست صاحب ماشین که بیمه رو لطفا بیار گند زدم . 

 

و من اینجا هم یاد داستان نوجوان قزوینی و راننده کامیون و دیگه ... افتادم . بازم بگذریم  

 

از مکالمه ای که اواخرش به سمت نامودبانه بودن کشیده شد معلوم بود که صاحب ماشین می گفت: ماشین پنج سال عدم خسارت داره ،بی رنگه ...  اگه از بیمه استفاده کنی باید کل این عدم خسارت رو بدی ، ماشین رو هم باید تا غروب صحیح و سالم تحویل بدی!  

 

بهر ترتیب راننده نگون بخت منتظر صاحب ماشین بود که بیمه رو بیاره ، که من به داخل احضار شدم ، کارم دو ساعتی طول کشید وقتی برگشتم ، خبری از طرفین نبود....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد