انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

هفتم آبان - فتح بابل

در رویدادنامه نبونعید ( سالنامه بابلی ) آمده است که در هفدهمین سال تاج‌گذاری نبونید (۵۳۹ پیش از میلاد)، پارسیان شکستی را بر بابلی‌ها در شهر اوپیس تحمیل کردند، سیپار را تصرف، و سپس بابل را بدون درگیری فتح کردند و نبونید را به اسارت گرفتند (خط‌های ۵–۱۵ تصویر زیر).


رویدادنامه نبونعید

آنچه که از متن نگاشته تاریخ نویسان متعدد مانند هرودت یونانی استخراج می شود، نشان می دهد که سپاه پارسیان ابتدا در نبرد سختی به نام اُپیس ، سپاه بابل به فرماندهی بلشصر را شکست داد . نبونید و پسرش پس از دادن تلفات بسیار ، عقب نشینی کردند .پس از نبرد اُپیس ، ابتدا شهر سیپار فتح شد و سپس در نبردی کوچک بیرون دروازه های بابل ، پیروزی دیگری نصیب کوروش شد . در پی این شکست نبونید و پسرش به داخل برج و باروی شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پی تعقیب آنها ، شهر را محاصره کرد . دیوارهای مستحکم بابل ، روزنی را برای ورود باقی نمی گذاشت و تنها مجرای موجود ، مسیر آب فرات ( یا یکی از شعبه های آن ) بود. شهروندان بابلی به دو گروه اصلی تقسیم می شدند :   یهودیان که از سالها پیش ( در دوران بخت النصر ) به اسیری از فلسطین به آن شهر آمده بودند و روزگار سختی را زیر سلطه ی فرمانروایان بابلی سپری کرده بودند و طبق باورهای دینی خود و بر اساس پیشگویی های تورات ، در انتظار یک منجی بودند تا آنان را از وضعیتی که در آن بودند برهاند و به فلسطین بازگرداند . گروه دوم بابلیانی بودند از سیاست های نبونید سخت رنجیده بودند. این دو گروه انگیزه ی کافی برای خیانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همین انگیزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسیان همکاری کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسیر رود فرات را ـ که در فصل کم آبی بود ـ عوض کند و از مجرای رود وارد شهر شود . 

ابتدا بخش کوچکی از سپاه به فرماندهی گبریاس وارد شهر شد و با غافلگیر کردن سپاهیان بابلی ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به این ترتیب بابل در آخرین روزهای سال ۵۳۹ ق . م با کمترین درگیری فتح شد . نبونید خود را تسلیم کرد ولی پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگیری با پارسیان کشته شد . کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهای دیگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاری نیکو داشت . شاید همدلی بابلیان در این فتح او را بیش از دیگر جنگهایش تحت تأثیر قرار داد ، زیرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا تاج گزاری کرد . فاتح با نبونید جوانمردانه رفتار کرد و هنگامی که وی در سال ۵۳۸ ق . م ( یک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزای ملی اعلام کرد و خود نیز در آن شرکت کرد . در فتح بابل دو اثر از کوروش بجای ماند : یکی آزاد سازی یهودیان و بازگشت آنان به فلسطین بود و دیگری بیانیه اوست که بر استوانه ای از گل پخته حک شده و دارای مطالب مهمی است . او در این بیانیه که به استوانه ی کوروش مشهور است ، ابتدا خود را معرفی کرده و سپس به شرح اقداماتش برای مردم بابل می پردازد.

بر اساس این نوشته ها روز ورود کوروش به بابل 7 آبان ماه ( روز سوم ماه هشتم بابلی ) می باشد از این رو جمعی از  ایرانیان خواستار بزرگداشت این روز و ثبت آن به نام روز گرامیداشت کوروش می باشند.

پی نوشت : عده ای تنها بر طبل ایرانی بودن می زنند و همه چیز و همه کس جز آن را نفی می کنند و در مقابل عده ای هم فکر می کنند که اگر هویت ایرانی را بپذیرند اسلامشان از دست خواهد رفت. اما از نظر هر انسان اندیشمند و منصفی؛ ایرانی بودن و مسلمان بودن نه تنها تعارضی با هم ندارد که بهم آمیخته و غیر قابل تفکیک می باشد، اسلام قرنهاست که با خون و گوشت ایرانیان پیوند خورده است و جزء متعصبان نادان کسی به مرزبندی بین این دو نمی اندیشد.

ما زاده این بوم و خاکیم و احترام به تاریخ ، علم ، ادب ، فرهنگ و هنر  گذشتگان و نیاکانمان جزیی از ذات و وجود ماست پس کتمان آن یعنی بی هویتی سازی بخشی از هویتمان، از طرفی تعالیم اسلام راستین تنها راه رسیدن به حق و درجات رفیع انسانی و برنامه زندگی می باشد که اگر بدرستی بکار بندیم امثال ابن سینا تربیت می شوند و انکار این بخش منکر شدن فطرت انسانی می باشد.

 هرچند در این نوشته  قصد نفی و اثبات و طولانی کردن سخن ندارم اما آنان که فقط خود را ایرانی می دانند و اسلام را می رانند به مطالعه تاریخ شگفت آور ایران در سده های ابتدایی هجری شمسی دعوت می نمایم. و در مقابل آنان که هویتی ایرانی را منکر می شوند را به تامل در سخنان نویسنده کتاب نقش و جایگاه عقل در استنباط ، آیت الله سید جواد علوی بروجردی دعوت می کنم که: "علم محدودیت‌پذیر نیست. در داخل خود ایران، حساسیت‌هایی بر ابراز ایرانیت است. این درست نیست. یکی از ابزار ارتباط ما با بسیاری از اقشار، همین مسئلۀ ایرانیت است، جدای از مسئلۀ اسلامیت. ایرانیت مسئلۀ بسیار مهمی است. بنده در دوران جنگ، سفری به هندوستان رفتم. در دهلی، انجمن یزدی‌ها مفصل است. به‌مناسبت این انجمن، زرتشتی‌ها ما را به پارسی‌های هند دعوت کردند. آنجا که رفتم، دیدم اتاقی برای جمع‌آوری کمک به جبهه‌ها دارند. این‌ها کسانی هستند که به ‌هرحال از ایران بیرونشان کردند؛ اما باز هم به‌عنوان پارسی، دلشان می‌تپید که این آب ‌و خاک در معرض تاخت‌وتاز واقع شده بود. این موضوعیت دارد.

ضرورتی ندارد که با منشور کوروش بجنگیم. این منشور، غنایی برای ما است. بنده پیش‌ترها صحبتی کرده بودم، اما به آن اعتراض شده بود. اما بنده این نکته را یادآوری کردم: اینکه ما قبل از اسلام چنین منشوری داشتیم، حاکی از تمدن و تفکر والایی در این آب ‌و خاک است و همین ایرانی‌هایی که دارای تمدن و تفکر والا بودند اسلام آوردند، این‌ گونه نبودند که مثل عرب‌های جاهلی چیزی نداشته باشند و اسلام بیاورند. این‌ها با این غنای فرهنگی آمدند مقابل اسلام سر تسلیم فرود آوردند. این عظمت ایران را نشان می‌دهد."

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد