ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
با اضطراب و دلهره از کوچه های تنگ و باریک عبور می کردم تا به شهرک 110 فردیس رسیدیم از میان جمعت تماشگر وسط خیابان آرام آرام عبور کردم تا دوبار وارد جاده اصلی شدم باز هم جاده مسدود بود چند صد متر جلوتر آتش مهیب ، صدای تیر اندازی و جمعیت حاضر در جاده مشخص بود مثل بازی مار و پله از بین موانع گذشتم وارد پیاده رو شدم دوباره به جاده برگشتم و از دور برگردان وارد مسیر مخالف شدم چند متری بالاجبار از مسیر مخالف رفتم تا به کوچه های ورودی پیک و منظریه رسیدم ، سرباز ها از ترس به صندلی چسبیده بودن ، کوچه را تا آخر رفتم بن بست بود دوبار به وسط کوچه برگشتم و وارد کوچه کناری شدم ، چندین بار این داستان تکرار شد تا بالاخره به بلوار مپنا ، کنار نیروگاه فردیس رسیدیم ، از آنجا به سمت جاده هفت جوی شهریار راه افتادیم بخشی از جاده پر از دست انداز و مانع و خاکی بود گذشتیم تا به جاده هفت جوی رسیدیم از آنجا وارد فاز چهار اندیشه شدم ، اینجا فقط پمپ بنزین تعطیل بود و کمی اوضاع امنیتی اما خبری از شلوغی نبود ، به میدان آزادی فاز سه رسیدم و مرتضی پیاده شد. به سمت فاز دو اندیشه راه افتادم اوضاع آرام بود به سرباز ها گفتم سعی می کنم تا سه راه اندیشه اگر مسیر باز باشد شما را برسانم اما بیشتر از آن واقعا.... از فرعی فاز دوم اندیشه روبروی ایران زمین وارد جاده به سمت سه راه اندیشه ( سر مارلیک ) شدم صد متر جلوتر یک فروشگاه رفاه بود که یک خودرو برلیانس جایزه بر روی استند ( داربست ) جلوی آن قرار داده شده بود به نزدیکی فروشگاه که رسیدیم دیدم عده ای حدود ده پانزده نفر ماشین را از روی استند به پایین انداخته و در حال باز کردن قطعات و آتش زدن آن هستند. همان جا سربازان را پیاده و از خیابان کنار فروشگاه دوباره به سرعت به سمت فاز دوم اندیشه برگشتم.
پسرم شدید سرما خورده بود و باید برایش فکری می کردم ، به یکی از دوستان پزشک که همیشه به مطب او در خیابان ولیعصر (عج) شهریار می رفتیم زنگ زدم گفت اصلا به فکر آمدن به اینجا نباشید ما خودمان در مطب گیر افتادیم .
نوشته جالبی بود ، خوب می نویسید .