انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دست خالی

وعده دیدار که می رسد ، نفس به شماره می افتد ، دل تنگ می شوم ، صدای ضربان قلب خود را می شنوم و می دانم که تو بر قول و قرار استواری . از تمام کشمکش ها ، گرفتاریها ، دغدغه ها ، دروغگویی ها و زیادخواهی های آدم دو پا که بگذریم باز هم تویی که نازمان را می خری و تنهایمان نمی گذاری ، توی که روی بر نمی گردانی و رسوایمان نمی کنی ، تویی که بغل می کنی بندگان رمیده ات را حتی اگر لایق نباشند. ای بهترین! ما را بازگردان به سمت خود به سوی دلدادگی و دلسپردگی ، به سوی نترسی ، ای تنهای ماندنی! ما را تنها رها مکن که زرق و برق دنیا بدجوری دلبری می کند ، ببخش ای محبوب من که تو خدا و بزرگی و ما بنده ی فراموش کار ، همانان که اصل و ریشه خود را از یاد می برند و گاهی بر جای تو می نشینند... 

بگذر ای نور دیدگان و ای لنگر آسمان ها و زمین ، بگذر که باز با دستی خالی و دلی دلتنگ آمده ایم. 






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد