حمله ارتش های متفقین به ایران در شهریور 1320 ،اغتشاش و ناامنی فراوانی در کشور به بار آورد. با شکست ارتش در برابر تجاوز متفقین، برای بسیاری این گمان به وجود آمد که کشور از هم پاشیده شده و رشته اختیار آن از دست دولت خارج گردیده است. به دنبال آن در گوشه و کنار کشور، حرکات و اقداماتی علیه این سرزمین انجام گرفت که باعث بر هم خوردن آرامش و نظم در کشور گردید. ازجمله این حرکات، خیزش برخی طوایف در منطقه میانِ آب اهواز و شوش است پس از تصرف خوزستان به دست متفقین، در میان عشایر این خبر پخش شده بود که ارتش ایران از میان رفته است. سرهنگ همایونی فرمانده وقت ارتش در خوزستان، عین شنیده خویش از عده ای از مهاجمانی که پس از حمله به ایستگاه هفت تپه دستگیر شده بودند را بیان کرده که از آنها پرسیدم چرا به شرارت دست زده اید و آنها در پاسخ گفتند: «به ما گفتند انگلیسها آمده اند و ارتش ایران ماکو. ارتش ایران ماکو یعنی ارتش ایران نیست شد» (همایونی،1984 :نوار شماره 2 :18 .) البته ارتش ایران بر اثر خیانت برخی سران ارتش و با توافق وزارت خارجه، برای مدتی ازهم پاشیده و تضعیف شده بود.
پاییز و زمستان 1322 اوج بی نظمی ، درگیری ، اغتشاش و غارت در منطقه میان آب بود ، در این هنگام سرهنگ فضل اله همایونی فرمانده لشکر خوزستان که نیروی نظامی و ژاندارمری موجود در منطقه را جهت سرکوب و برقراری نظم کافی نمی دانست پیکی به روستای استقرار بزرگِ طایفه سکوند یعنی غلام خان ( خانجان رحیم خانی ) فرستاد خان سکوند نه تنها بزرگ و محبوب ایل سگوند بود بلکه جایگاه بزرگی در بین طوایف لر و عرب منطقه داشت و به دلیل رفتار بزرگ منشانه ی خود مورد قبول و امین حکومت وقت نیز به شمار می رفت.
خان خود را به اهواز رساند و به دیدار سرهنگ رفت ، سرهنگ شرح کاملی از ماجرا می دهد و از خان درخواست می کند تا سواران ایل سکوند بعنوان نیروی پیشتاز بهمراه سربازان ارتش و ژاندارمری جهت برگرداندن نظم و حفاظت از خاک کشور گسیل گردند. در ابتدا خان بدلیل دوستی با اعراب منطقه خواستار حل و فصل موضوع به روش های مسالمت آمیز و آشتی جویانه می شود اما بعد از شنیدن تلاش های سرهنگ و عدم نتیجه گیری از سرهنگ رخصت می گیرد تا با بزرگان ایل سکوند و طوایف همجوار مشورت کرده و سپس چگونگی کم و کیف تصمیم خود را اطلاع دهد.
خان بزرگ سکوند پس از بازگشت از اهواز به دیدار بزرگان منطقه از جمله غلام جهان شاه ، محمدحسین خان ، بلی نوماله ( دالوند ) ، نصرالله مریدی ( مکنالی ) و ... رفته و موضوع درخواست کمک و اوضاع منطقه را با آنها در میان می گذارد. سپس جلسه ای در منزل محمدحسین خان برگزار و همه بزرگان دعوت می شوند حاضرین همگی قبول درخواست و اعلام آمادگی کرده و تعداد سواران و تفنگ چیان خود را اعلام می نمایند. سواران ایل آماده نبرد و دفاع از خاک کشور و سرکوب یاغیان می گردند. مراتب موافقت به سرهنگ اعلام می شود.
اواخر بهار سال 1323 سواران جنگی ایل سگوند به سرپرستی غلامرضاخان رحیم خانی و قوای ژاندارم ( کمتر از 40 نفر ) به فرماندهی ستوان زمان شاهمرادی، به آهو دشت اعزام شدند پس از حاکم شدن آرامش در آنجا، پادگانی موقت در کنار سد شاوور از این نیروها شکل گرفته و نیروها استقرار یافتند طبق قرار می بایست نیروهای ارتش نیز به زودی به منطقه اعزام و در این مکان مستقر می شدند. خوزستان وارد تابستان داغ و سوزان می شد در حالی که چند روز از استقرار پادگان موقت می گذشت اما بدلیل هماهنگی پیچیده با قوای اشغالگر هنوز ارتش مجوز اعزام نیروهای پشتیبان را نتوانسته بود کسب کند؛ سفیددم روز اول تیرماه صدها نفر ( بعضی از منابع تعداد این افراد را بیش از هزار تن شمرده اند ) ، از اعراب از هور خارج شده و با اتحاد برخی طوایف همجوار با شماری از سواران سگوند روبرو و بر آنها و قرارگاه موقت مستقر در سد 3 شاوور حمله برده و شروع به تیراندازی می کنند. نظر به اینکه تعداد سواران سگوند نسبت به مهاجمان کم و غیرقابل قیاس است ، سواران سگوند به شیوه جنگ و گریز و پس از کشتن تعدادی از مهاجمان، بدون دادن تلفات به ایستگاه میان آب (ایستگاه اول از آهو دشت به طرف تهران) عقب نشسته و همچنان به جنگیدن ادامه دادند. در این حمله نابرابرانه ستوان یکم زمان شاهمرادی فرمانده نیروهای ژاندارم به تیر مهاجمان از پای درآمده و به طرز فجیعی به دست آنان کشته می شود.
سواران سگوند در ایستگاه میان آب پیاده شده و سنگر می گیرند غلام خان به همه حاضرین دستور می دهد تا پای خود را با شال لری که بر روی لباس پوشیده بودند ببندند تا مبادا ترس و اضطرار باعث گریز و فرار از معرکه و پشت کردن به هم تباران گردد. این مردان شجاع می دانستند که اگر دستگیر شوند به ناجوانمردانه ترین روش کشته خواهند شد پس با بستن آگاهانه پای خود فرار حرام و تنها انتخاب ، جنگیدن تا مرگ شرافتمندانه بود. جنگ به درازا کشید و از قوای ارتش و کمک خبری نبود هر لحظه بر شمار مهاجمین اضافه می شد و از عشیره های اطراف برایشان کمک می رسید. پس از رسیدن شیخ داوود کعب همه مهاجمان آماده حمله مستقیم و حرکت به سمت تفنگچیان شدند تا آنها را خلع سلاح و دستگیر کنند هم همه ای در گرفت جنگ به لحظات نفسگیر خود رسید هر چه شلیک می شد و نفرات از پای در می آمدند نفرات جدید جای آنها را پر کرده و مثل مور و ملخ به سمت سنگرها یورش می آوردند.
بلی دالوند یکی از تفنگچیان قابلِ حاضر در این نبرد بود که دهها نفر را بر زمین ریخت ، لحظه ی موعود فرا رسید بلی برنو خود را پر و مسلح کرد و داوود کعب شیخ بزرگ و مقتدای شورشیان را هدف گرفت تیر بلی بر پیشانی شیخ نشست فریاد شیخ دل آسمان را پاره کرد و شیخ بر زمین افتاد و در دم کشته شد، بلوایی اردوی مهاجمین را در هم ریخت از پیش روی به سمت سنگرها عقب نشستند و به عزاداری شیخ مشغول شدند عده ای نیز پراکند شده و محل را ترک کردند.
تا مجدد مهاجمین از سردر گمی و عزاداری فارغ شده و برای نبرد آماده شوند چند ساعتی زمان برد و در این حین نیروهای ارتش به فرماندهی سرهنگ همایونی و با پشتیبانی دو فروند هواپیما به محل نبرد رسیدند شورشیان تار و مار و سران اصلی آنها دستگیر شدند و در مرداد همان سال دادگاه صحرایی تشکیل و ....
پس از این عملیات، میزان همکاری سران ایل سگوند با دولت مرکزی در ایجاد آرامش و حفاظت از امنیت منطقه و مرز خوزستان افزایش بیشتری یافت و همکاری خوانین رحیم خانی سگوند با دولت به ویژه در زمینه برپائی نظم و امنیت در خوزستان و مرز شمالی آن با عراق همچنان ادامه داشت. کتاب شناسنامه شوش در این زمینه نوشته است: «محمدحسین رحیم خانی...، در راه حفظ و استقلال مرز جنوبی کشور و امنیت منطقه شجاعانه همراه طایفه اش تلاش ورزیده به طوریکه مطبوعات سال 1332 او را استالین نام نهاده بودند و مکرر از او یاد می نمودند و بارها مورد توجه خاص حکومت وقت قرارگرفته بود»(علیپور، 2535 :98 .) به گفته آقای بهادر از آغاز تأسیس راه آهن از چند ایستگاه پایین تر از سبز آب (نزدیکی های میان آب) تا ایستگاه کول مهک در جنوب لرستان، حراست راه آهن به دست مرحوم محمدحسین خان رحیم خانی بوده است (امام،1391 :مصاحبه با آقای محمد بهادر). همچنین درباره مرحوم غلامرضا رحیم خانی این موضوع بسیار معروف است که از مردان وطن پرست جنوب کشور به شمار می آمد و «در طی دوران زندگی خود با هر بیگانه ای که چشم طمع به این سامان می دوخت، دلیرانه همراه طایفه اش می جنگید»(علیپور، 2535 :99 )
پی نوشت:
-طبق عقیده باستان شناسان قبل از مهاجرت اقوام آریایی به سرزمین ایران ؛ به جزء کاسیت ها در قسمتهایی از جنوب غرب ایران کنونی شامل شمال و شرق خوزستان ، جنوب لرستان و ایلام ، قوم سکا زندگی می کرده اند که بعد از ورود آریاییها این قوم دچار زوال گردید. سک به معنی پاک و چنین دریافت می شود که سکاها به معنی مردمان پاک سرشت باشد . قسمت اعظمی از قوم سکاها پس از ورود آریایی ها به سرزمین های جنوب شرقی ایران و بویژه سیستان کوچ کردند از این رو در متون کهن سیستان را سکستان ( سگستان ) نام برده اند که پس از ورود اعراب به ایران نام آن به سجستان معرب و در گذر زمان سیستان گردید. ایل سگوند (این کلمه املای غلط ثبت احوالی کلمه سکوند می باشد ) بازماندگان این قوم اصیل ایرانی در مناطق لرستان ، ایلام و خوزستان می باشند .
- امام، عباس (1391 ) تاریخ شفاهی اندیمشک (8 ساعت گفتگو با 13 تن از افراد قدیمی اندیمشک در زمینه مسائل اجتماعی، تاریخی، آموزش و پرورش، ورزش، بازار، راه آهن، سد دز...)، اندیمشک: تهیه و تدوین دکتر عباس امام عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید چمران اهواز
-علیپور، محمد (2535 ) شناسنامه اندیمشک، دزفول: چاپخانه مسعود.
-همایونی، تیمسار فضل الله، خاطرات (روایت کننده: تیمسار فضل الله همایونی- مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی، محل مصاحبه: لندن-انگلیس)(1984)سایت دانشگاه هاروارد: پروژه تاریخ شفاهی ایران، نوار شماره 2 و 3
- دالوند ، احمد ( 1390 ) سفر به خوزستان ( مصاحبه با موسی سیف ( سیفلون ) فرزند ارشد پاپی حسین از جنگجویان حاضر در نبرد آهودشت – اندیمشک )