انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

چرا نرفتین؟!

چند روز پیش با مدیران یکی از هلدینگهای بزرگ کشور جلسه کاری داشتیم ، تقریبا سه ساعتی در مورد مسائل مختلف حرف زدیم و بحث کردیم جلسه خوب و پر و پیمانی بود. آقای دکتر ... مدیر شرکت آخرش با تعجب پرسید با این توانایی و سابقه و دانش ، چرا نرفتین؟ جواب فوری من یک جمله بود : "من کشورم رو دوست دارم ."

خُب کمی به به و چه چه کردن اما این جواب بدون فکر یا از روی کلیشه و لقلقه زبان و خدای ناکرده برای تحسین دیگران نبود ؛ پشتش منطق و استدلال داشت.

شاید خیلی‌ها آرزو داشته باشن توی خیابون های ونکور ، توکیو ، دوبی یا حتی مسقط قدم بزنن و  راه برن. ولی من نه.   

شاید خیلی‌ها بخاطر این طرز فکر با دید عاقل اندر سفیه من رو ببینن و نگاه کنن اما راستش هرکس خودش ، خودش رو باید قضاوت کنه هر کس خودش می دونه کجای کاره و چکارست!

مبرهنه که مملکت داره بخش بزرگی از نیروهای متخصص ، نخبه علمی و فکری و دانشگاهی و ورزشی و فرهنگیش رو از دست می ده . می دونم وطنم داره خالی میشه. مملکت داره از همه سرمایه‌های معنویش خالی میشه. می دونم از اونایی هم که موندن احتمالا عده‌ای باشن که شرایط مالی و توانایی رفتن رو ندارن شاید هم  روح و روان و عاطفه و وابستگی‌هاشون نمی زاره برن وگرنه زودتر از اینا رفته بودن و اونوقت بود که عمق فاجعه اسفناک‌تر از این چیزی که هست می شد.

باید واقع بین بود اما به نظرم همین هایی که موندن و سینه سپر کردن کورسوی برگشت به روزای خوبن. آدمایی که میتونن جامعه رو دوباره به تعادل برسونن.

جامعه‌ای که قشر تحصیل‌کرده و باسواد نداشته باشه جامعه ای کور  و نادانه، منزل خرافاته و مطلوب آدمای فاسد و نابکار.  

خونه ای که هر عضوش به سمت و سویی بره، قوام و دوام نداره و  از هم می‌پاشه اما امیدوارم این سیر ترک و جلای خاک ایران عزیزم ادامه پیدا نکنه تا سرزمین نیاکانم آینده اش به سمت تاریکی نره که اگه متوقف نشه فرهنگ و ادب  تغییر می کنن ، دغدغه ها عوض می شن و اسطورها سقوط می کنن و هویت و اصالتمون از دست می ره.

من در این کشور موندم و خواهم موند چون از همین خاک و ریشه زائیده شدم . کارِ رفته ها رو تنقید نمی کنم اما من مال این مملکت هستم یا بهتر بگم این مملکت مال منه . وقتی می‌تونم روی صنعتم ، دانش جامعه ام ، روی همکارام روی جوونای این مملکت تاثیر بزارم، چرا نباشم؟ بله سخته تحمل مشکلات رنگ و وارنگ و کوچیک شدن ها . اما باید چراغی روشن بمونه تا امید زنده باشه.

من و خیلی‌های دیگه می شد که  بریم و بگیم فلان مملکتی که صاحب نداره. اما هر جور فکر کردم دیدم  صاحب این مملکت خودمون هستیم ، من و شما. مگه کسی می‌تونه بی‌خیال و آسوده ، مادر بیمار و بی کس اش رو تنها بذاره؟ بره!؟ اینجا مادر تک تک ماست ! ایران! ایران سترگ!

شاید هر جای دنیا بشه زندگی کنم اما فقط اینجاست که می‌تونم راه برم ، زنده باشم ، گریه کنم ، بخندم ، نفس بکشم  و از نفسهام لذت ببرم هرچند ....

ز کژی گریزان شود راستی        پدید آید از هر سوی کاستی

کنون دانش و داد یاد آوریم         بجای غم و رنج داد آوریم

برآساید از ما زمانی جهان         نباید که مرگ آید از ناگهان

ز یزدان بران گونه دارم امید        که آید درود و خرام و نوید

                                                                                                       سپاس – نماد 

                                                                                                  26/اردیبهشت / 1401 



پی نوشت : 

عکس اول ؛ آقا مسیحا در استانبول - کشور ترکیه

عکس دوم ؛ توکیو کشور ژاپن

عکس سوم ؛ ایتو - شیزوکا کشور ژاپن

نظرات 1 + ارسال نظر
بهروز جمعه 6 خرداد 1401 ساعت 12:25

سلام استاد
ان شاءالله همیشه تندرست و پیروز باشید و همه با هم با سربلندی و افتخار به کشور عزیزمون خدمت و آبادش کنیم
سایه تون مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد