بعد از گذشت سالها از اجرای پروژه حفاظت از تنوع زیستی در زاگرس مرکزی بالاخره نام لرستان نیز به مجموع استانهای پایلوت اجرای این پروژه پیوست تا امیدها برای احیای قلب زاگرس زنده شود. به گزارش خبرنگار مهر، پروژه زاگرس مرکزی که با همکاری سازمان حفاظت محیط زیست جمهوری اسلامی ایران و سازمانهای بینالمللی چون برنامه عمران سازمان ملل متحد (UNDP) و تسهیلات محیط زیست جهانی (GEF) شکل گرفته ، سعی در ایجاد رویکردهای جدیدی در مدیریت منابع دارد که ضمن توجه به جوامع محلی، به توسعه اجتماعی و اقتصادی کمک کرده و منجر به احیاء و حفاظت موثر تنوع زیستی میشود. لرستان به سالهای پایانی پروژه رسید در پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی، از طریق هم سو کردن حفاظت از تنوع زیستی و بهره برداری پایدار با فعالیتهای بخشهای کشاورزی، جنگلداری، مراتع، آب و گردشگری از سیمای حفاظتی زاگرس مرکزی در محدوده ای به وسعت ۲۵۰۰۰۰۰ هکتار حفاظت می شود. این محدوده تقریباً تمامی استان چهارمحالوبختیاری، مناطق وسیعی از استان کهگیلویه و بویراحمد، قسمت اعظم اقلید و مرودشت در استان فارس و سمیرم در استان اصفهان را در بر میگیرد. مطابق طراحی اولیه پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی منطقه حفاظت شده اشترانکوه در میان مناطق بالقوه برای اجرای پروژه انتخاب شده بود که متاسفانه در طول اجرای کار از پروژه حذف و یا به نوعی مورد غفلت قرار گرفت. حال در سالهای پایانی این پروژه و به لطف تمدید دو ساله آن نوبت به زیستگاههای استان لرستان رسیده است تا بخشی از غفلت صورت گرفته در مورد قلب زاگرس جبران شود. بعد از گذشت سالها از اجرای پروژه حفاظت از تنوع زیستی در زاگرس مرکزی بالاخره نام لرستان نیز به مجموع استانهای پایلوت اجرای این پروژه پیوست تا امیدها برای احیای قلب زاگرس زنده شود.
فصل دوم : لحظه های دعا بخش نخست : صبح امید
ادامه کتاب زندگی - جلد دوم ۲
.
.
نمی تونستم تا صبح سر پا بین آسمون و زمین باشم پس تنها به خونه برگشتم چیزیی به صبح نموند بود....
سحرگاه سردی بود تا ساعت پنج و نیم توی حیاط قنبرک زده بودم بلند می شدم ، چند قدمی راه می رفتم دوباره می نشستم ، نگاهی به سمت آسمون می کردم ، توی دلم .... و می دونستم که اون لحظه همه رو داره می شنوه .
شش صبح بیمارستان بودم ، اجازه گرفتم و رفتم اتاق حرفای الکی می زدم ، می خندیم ، جوک می گفتم ولی امان از دلم ، یکی دو ساعتی پیش هم بودیم ، چشمم دنبال عقربه ساعت می دوید ، می خواستم ...
پرستارها اومدن و شروع به تعویض لباس و نصب آنژیوکت و... کردن ( البته من تا اون روز نمی دونستم آنژیوکت چیه ) در همین هنگام زنگ تلفن اتاق به صدا درامد مادر ، خواهر و خانوم برادر همسرم ( سمیه خانوم ) بیمارستان بودن رفتم و به سالن انتظار راهنمایشون کردم . (طبقه ششم بیمارستان ایرانمهر کلا اتاق های عمله جایی هم برای انتظار نداره ، سالن انتظار توی طبقه همکفه.) هر کاری کردم نتونستم به اتاق همسرم برگردم حتی یکی از پرستار اومد و گفت دارن می برنش اتاق عمل نمی خواهی بری خداحافظی؟
کار ما شبیه کار پلوه !!
کدام پلو ؟ مارکوپلو
دیروز هم یکی از همین سفرهای پلویی رو انجام می دادیم که مسیر ما از مشهد شروع و تا 60 کیلومتری صفر مرزی (شهر تایباد) یعنی منطقه سنگان شهر خواف ادامه داشت ، در این سفر هم مث بقیه سفرا به صحنه های نابی برخوردم . دو موضوع توی کویر دیدم که واقعا نشون دهنده قدرت خداوند بزرگند ، یکی طلای سرخ ایران و اون یکی سنگ منفعت خداوند ( سوره حدید - سنگ آهن ).
طلای سرخ : زعفران
این گلها رو که می بینید گل زعفرانه
زعفران معمولا از هفته اول آبان شروع به گل دادن می کنه ، و حدودا روزانه به مدت یه ماه گل می ده
کشاورزای عزیز هم هر روز سعی می کنن تا قبل از گرمای هوا اونا رو جمع کنن. زعفران به اون پرچم های توی گل گفته می شه ، کشاورزا باید این گلها رو پاک کنند یعنی پرچمها رو جدا کنن و بذارن تا خشک بشه و بعد حاصل دسترنجشون رو بدن به بازار .
همانطور که توی پست مربوط به رکوردهای ایران در کتاب گینس نوشته بودم ما بزرگترین تولید کننده زعفران دنیاییم که البته فکر کنم دیگه مث فوتبال باید کم کم منتظر سقوط از این رتبه باشیم چرا؟