انجمن دالوند
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زددرباره من
زادگاه من شهریست که پیچک های سبز سخاوتش در ورای سرخ عاطفه ها در میان صفحات خاک گرفته تاریخ به وسعت آبی عشق می روید. آنجا که در لا به لای تنورسوز خانه های کاه گلی ، عطر آشنای نان گرده از بازن همسایه هنوز بر گونه هایم تلنگر می زند ، که های! از اصل نیفتی اگر زمانه تو را از اسب به زیر آورد ، آنجا که در سکوت صبور دره اش هرگز گلی پژمرده نمی شود و هیچ پونه ای در کنار جوی ترانه خوان جاریش بیهوده سر بر نمی آرد ، شهری که نهری زلال در بستر صمیمی گردو و تاک تا همیشه ی آسمان جاریست و هر درختش درختی است یادآور بزرگان قبیله ام و هر سنگنوشته اش کتابیست از تاریخ پر فراز و نشیب سرزمینم ؛ ایران
***************************
احمد دالوند ؛ کارشناس ارشد ماشین آلات از دانشگاه تهران ؛ زمینه کاری : نگهداری و تعمیر ماشین آلات معدنی و راهسازی ( Komatsu & Cummins ) ؛ ساخت و تولید قطعات خودرو - کارشناس ارشد مدیریت اجرایی ؛ سیستم های آموزشی و آموزش فنی
ادامه...
فرودگاه شاید بین المللی
تابستان چند سال پیش از فرودگاه مهرآباد تهران عازم شهر جیرفت در استان کرمان بودم ، مقصد سفر من خط لوله گاز بین المللی ایران – پاکستان – هند معروف به خط لوله صلح یا بقول شرکت های پیمانکار این طرح ، « خط هفت » گاز ایران که از عسلویه بوشهر شروع و پس از گذر از جنوب استان فارس و شمال استان هرمزگان از جنوب غربی استان کرمان وارد کرمان می شد و پس از گذشتن از منطقه زیارت علی ، منوجان ، کهنوج و اسلام آباد کرمان به منطقه ایرانشهر استان سیستان وارد می شد بود من چندین بار از ماشین آلات فعال در قسمتهای مختلف این خط لوله برای موارد مختلفی از جمله تعمیرات ، آموزش و گارانتی بازدید کرده بودم و تقریبا تمام نقاط این خط لوله را از مبدا یعنی عسلویه تا ایرانشهر سیستان که اکثرا هم بیابان بود دیده بودم . محرومیت هایی در این مناطق و بخصوص از زیارت علی کرمان تا ایرانشهر دیدم که باور نمی کنید ، سعی خواهم کرد در قسمت های آینده این سری داستان سفرهای من ، گوشه ای از آن را بازگو کنم .
در این سفر مقصد من شهر کهنوج برای عیب یابی ماشینی بنام سایت بوم یا بقول خودمان لوله گذار بود ( عکس این ماشین در زیر آورده شده است ) برای رسیدن به این شهر دو راه هوایی وجود دارد یکی سفر به بندرعباس و بازگشت زمینی تقریبا دو ساعته و دوم سفر به جیرفت و پیمودن مسیر یک و نیم ساعته زمینی ، با توجه به اینکه هواپیماهای خط بندر ایمن تر و پروازهای آن بیشتر بود دوست داشتم به بندرعباس بروم ولی چون پرواز بندر جا نداد مجبور به استفاده از پرواز جیرفت شدم .
پرواز از مهرآباد بدلیل بدی آب و هوایی جیرفت با دو ساعت تاخیر انجام گرفت. وقتی بعد از چند ساعت معطلی برای سوار شدن به هواپیما شماره پرواز خوانده شد و به درب خروجی ( گیت) اعلام شده مراجعه کردم و سوار اتوبوس شدم خیلی تعجب کردم ، نصف اتوبوس خالی بود همه حاضرین بیست نفر به زور می شدند ، با خودم فکر کردم که بقیه احتمالا سوار شدن و شاید من دیر متوجه اعلام پرواز شدم ولی وقتی پای هواپیما رسیدیم تعجبم دو چندان شد ، ما را کنار یک هواپیمای ملخی کوچکتر از جیمبو پیاده کرده بودند در هواپیما باز شد روی در فقط دو پله داشت سوار شدیم فکر می کنم ظرفیت آن کمتر از چهل نفر بود .
بعد از سوار شدن ، چون نصف هواپیما خالی بود مهماندار فرمودند هر کس هر جا دوست داره بشینه !!
من بی تجربه اشتباه بزرگی مرتکب شدم چراکه صندلی کنار بال را انتخاب کردم از شروع پرواز تا پایان ، صدای قار قار هواپیما روی اعصابم رژه می رفت به سختی تحمل می کردم از طرفی هم خجالت می کشیدم دوباره صندلیم را تغییر دهم .
بالاخره بعد از دو و نیم ساعت پرواز ( بدلیل وزش باد و کم بودن وزن هواپیما ، سرعت هواپیما کم شده بود و پرواز بیشتر از برنامه طول کشید ) در فرودگاه جیرفت اعلام فرود کرد ، هنگام نشستن هواپیما چون درب کابین خلبان باز بود باند پرواز و رنگ آن بخوبی دیده می شد. و این اولین بار بود که هنگام نشستن من باند را به این وضوح می دیدم.
بعد از پیاده شدن ، چمدانها را بدون تشریفات با گاری دستی آوردند و هرکس بار خود را برداشت ، همسفران همگی رفتند فقط من مانده بودم ، منتظر ماشین شدم نیم ساعتی گذشت خبری نشد به مشتری زنگ زدم گفت :ماشینی که قرار بود شما را به مقصد کهنوج برسونه به دلیل معطلی زیاد قعر کرده و رفته. حالا خودتون بی زحمت یه ماشین بگیرین و تشریف بیارین.
نگاه کردم دیدم از ماموران حراست تا مسولین فرودگاه همه عین فیلم سینمایی مرا نگاه می کردن ، پرسیدم چیزی شده ، مسئول گیت گفت این همه آدم معطل شما هستن . پرسیدم یعنی چی ؟ گفت ما دیگه تا هفته بعد پرواز نداریم آلان هم که هواپیما برگشت و ما منتظریم شما برین تا درو ببندیم و تعطیل کنیم . تازه منظور نگاههای عاقل اندر ... آنها را متوجه شدم ، بیرون را نگاه کردم فرودگاه بیرون شهر بود نه تاکسی ایی و نه وسیله ای گفتم پس لطفا یه تاکسی خبر کنین ،هوای بیرون گرمه تا تاکسی نیاد من از اینجا بیرون نمی رم. آنها هم رسم میزبانی را خوب انجام دادند ولی این احترام حدود نیم ساعت دیگر هم تا رسیدن تاکسی آنها را معطل کرد ، وقتی تاکسی رسید همه نفس راحتی کشیدند و من هم سوار شدم و رفتم و این پرواز در خاطراتم همیشگی شد.
سلام دوست عزیز منم آپ کردم خوشحال میشم سر بزنی ./
سلام وبلاگ خوبی دارید. اگه موافقید برای افزایش پیج رنک با هم تبادل لینک کنیم. اگر موافق بودید در قسمت نظرات وبلاگ من اطلاع بدهید تا شما رو لینک کنم.
Worldwide Clobetasol Lichen Planus Cod Internet Store Express Delivery Newcastle Kamagra Legal In Uk Order Elocon Best Website Overseas <a href=http://costofcial.com>cialis</a> Prix Levitra En Parapharmacie Keflex Toxicity Expired Cephalexin Still Effective