وعده دیدار که می رسد ، نفس به شماره می افتد ، دل تنگ می شوم ، صدای ضربان قلب خود را می شنوم و می دانم که تو بر قول و قرار استواری . از تمام کشمکش ها ، گرفتاریها ، دغدغه ها ، دروغگویی ها و زیادخواهی های آدم دو پا که بگذریم باز هم تویی که نازمان را می خری و تنهایمان نمی گذاری ، توی که روی بر نمی گردانی و رسوایمان نمی کنی ، تویی که بغل می کنی بندگان رمیده ات را حتی اگر لایق نباشند. ای بهترین! ما را بازگردان به سمت خود به سوی دلدادگی و دلسپردگی ، به سوی نترسی ، ای تنهای ماندنی! ما را تنها رها مکن که زرق و برق دنیا بدجوری دلبری می کند ، ببخش ای محبوب من که تو خدا و بزرگی و ما بنده ی فراموش کار ، همانان که اصل و ریشه خود را از یاد می برند و گاهی بر جای تو می نشینند...
و تو ای رفیق خوبیها؛ این سخنان حسین است در دعای عرفه که به شیوه امیرالمؤمنین با ستایش خدا شروع می شود: «ستایش مخصوص خدایى است که قضا و حکمش را جلوگیرىکنندهای نیست و براى عطا و بخشایش او مانعى. و هیچ سازندهای مانند آفریده های او را نساخته... او دعاها را شنواست... گرفتاریها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشهکن سازد...» ، گواهی میدهد به آنچه در ضمیر دارد که «خدایا من بهسویت مشتاقم و به پروردگارى تو گواهى میدهم. اقرار دارم به اینکه تو پروردگارم هستی و بازگشتم به سوی توست...» ، خدا را میستاید برای نعمت هدایت که «از لطفی که به من داشتی و مرا در دوران حکومت سردمداران کفر به دنیا نیاوردی و اسباب هدایتم را فراهم آوردی... شناختت را به من الهام کردی و با عجایب رحمتت مرا به هراس انداختی و بیدارم کردی بدانچه در آسمانها و زمینت آفریدی... » و به ما شیوه سپاسگزاری میآموزد که «راضی نشدی از نعمتی بهرهمند و از سایرش محروم شوم. پس پیوسته به انواع نعمتهایت روزیام دادی تا اینکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى ... معبودم کدام یک از نعمتهایت را بشمارم و یاد کنم یا براى کدامیک از عطاهایت سپاسگزارى کنم در صورتى که آنها بیش از آن است که به حساب آید... خدایا آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و بازداشتى بیش از آنچه برایم آشکار شد ، بوده است... »
ادامه مطلب ...منکران آن ساعت دو دستهاند: یکی اندیشمندانی که سیر مطالعاتشان ایشان را به قبول جاودانگی روح و وجود عالمی دیگر که در آن پاداش و جزایی باشد هدایت نکرده است و اینان غالباً اگر اقرار به وجود آن عالم ندارند انکار قطعی نیز نمیکنند زیرا میدانند که انکار، علمی گسترده و عظیم میطلبد.
پس این مساله را به تعبیر ابن سینا در «بقعه امکان» مینهند و غربیان ایشان را agnostic میخوانند. این گروه ، ای بسا مردمی پاکدل و نیکوکار و مخلص باشند که یتیم را از درِ خانه نمیرانند و اگر بتوانند مسکینان را طعام میبخشند.
اما در مقابل، بسیاری از مردمان انکارشان نشانه هواپرستی و جاه طلبی و حرص و آز آنهاست؛ میکوشند تا وجدان خویش را خاموش کنند و از تشویشِ عاقبتِ کارها برهانند.
مولانا در تمثیلِ حالِ منکران در داستان دقوقی از درختی صحبت میکند که تماما میوه نعمت است و انبیا ایشان را از بیابانی خشک که در آن بر سرِ سیبِ پوسیده ای با هم به رقابت و نزاع برخاستهاند به چنین درختی میخوانند:
ادامه مطلب ...