انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

بوسه و رمضان

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد

در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت

هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند

اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،

شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد  ادامه مطلب ...

«ه. الف. سایه»

نقل می‌کند که روزی در زندان از بلندگو «ایران، ای سرای امید» پخش می‌شده و او و دیگر زندانیان در حیاط قدم می‌زده‌اند. اصطلاحا در حال هواخواری بوده‌اند که یکی از مقامات زندان را در محوطه می‌بیند و می‌پرسد: شاعر این سرود یا ترانه را می‌شناسید؟ آن فرد پاسخ می‌دهد: نه! ولی خیلی زیباست و هر روز هم پخش شود سیر نمی‌شویم. سایه می‌گوید: شاعر آن من‌ام و مقام مربوطه غرق در حیرت می‌شود.

در همین زندان بود که دل‌تنگ درخت ارغوانِ خانۀ خود سرود:

ارغوان! شاخۀ هم‌خونِ جدا ماندۀ من

آسمانِ تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

آسمانی به سرم نیست، از بهاران خبرم نیست

آن چه می‌بینم دیوار است

سایه البته در بیان خاطرات خود در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» گفته است:‌ «من توده‌ای نبودم اما سوسیالیست بودم و هستم»

امروز ششم اسفند ۱۴۰۰ خورشیدی غزلسرای پُرآوازۀ معاصر – هوشنگ ابتهاج – مشهور به «سایه» یا «ه. الف. سایه» ۹۴ ساله می‌شود.   ادامه مطلب ...

"زمان هزار رنگ”

زمان
بر آنان که در انتظارند، بسیار آهسته می‌گذرد،
بر آنان که هراسناکند، با شتاب، 
بر آنان که غصه دارند، بس دراز است،
و بر آنان که شاد و خرسند، بسی کوتاه؛
اما بر آنان که عاشقند، 
زمان ابدی و جاودانگی است ادامه مطلب ...