یادم
نمیرود،
فقط
من برای نوشتن آمدهام،
من
فقط
برای نوشتنِ اسمِ تو آمدهام.
مهم
نیست این کلمات
در
شبِ کدام مهتابِ مُرده
به
کوچهٔ کهنْسالِ فریدونِ مشیری رسیدهاند.
سرِ
شاعرانِ خواب مانده به سلامت،
صبح
خواهد شد.
همه
میفهمند؛
عشق
اتفاقاً
آخرین عبادتِ آدمی
مقابل
آدمیست!
ادامه مطلب ...
در تلویزیون ایران، به کیمیا علیزاده گفته شد که آلت دست بیگانگان شده است.
وارد این اتهام سنگین نمی شوم ( و با مصداق چه علیزاده و چه علیزاده نوعی کاری ندارم ) ولی عمیقا بر این باورم آنانی که با سوءمدیریت خویش، کشور را به حال و روز فلاکت باری انداخته اند که از نخبه علمی و تکنسین فنی تا سرمایه دار و ورزشکارش و نیز بخش زیادی از مردم عادی اش از کشور رفته اند ( و همچنان می روند یا در آرزوی رفتن هستند ) خود آنها یا آلت دست بیگانه و کارمند دشمنان ملک و ملت ایران اند یا در خوشبینانه ترین حالت، خام اندیش و ساده لوح.
نگاهی به فهرست اعضای تیم پناهندگان در المپیک توکیو بیندازید: ادامه مطلب ...
هرچند یکسال از سفرت می گذرد اما برای آنکه در هیاهوی بی انتهای این روزها گم نشوم همیشه درس هایم را با خود تکرار می کنم ، هزاران درسی که از تو آموخته ام.
مسئولیم
چهره ی مشکوکی داشت به نظرم معتاد و خسته می آمد بعد از اینکه مخزن گاز ماشینش را پر کرد رو به بابا کرد و گفت : " می شه بیست تومن هم به من دستی بدی دفعه بعد با پول گاز بهت برمی گردونم." در آن روزها بیست هزار تومان بیشتر از نصف درآمد یک روز بابا بود. یعنی از ساعت هشت صبح تا هشت شب زیر ظل گرما می ایستاد تا سی چهل هزار تومان روزی حلال کسب کند. من هم اکثر روزها از پادگان که برمی گشتم سر راه سری هم به بابا می زدم ، خستگی ام می پرید.
آن روز آرام طوری که آن طرف نبیند دست بابا را کشیدم و او را به کنار ماشین بردم ، گفتم بابا ندی ها ! پول گاز رو که نمی خواد بده پول دستی هم ... این یارو معتاده ! بابا چیزی نگفت رفت پول را داد ، من هم حیران به خانه برگشتم.
ادامه مطلب ...