انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

"خدای مَمَلی"

"حاج شیخ محمود رضا امانی" فرزند مرحوم شیخ علی اصغر ، در روستای مهاجران زندگی می کرد و معروف و مشهور به "حاج آخوند" بود.

اما حاج آخوند چیز دیگری بود! روحانی، ملّا و با سواد، ادیب و نکته‌دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت. دست‌هایش بسیار نیرومند بود و زندگی‌اش از دسترنج خود و باغِ انگورش می‌گذشت.

آقای "اخوان"، هم مدیر مدرسهٔ ما بود و هم معلم ؛ خوب درس می‌داد. تا اینکه یَرَقان گرفت و در خانه ما بستری شد و از حاج آخوند خواهش کرد بجایش درس بدهد.

 حاج آخوند روز اول حضور در کلاس گفت: بچه ها! امروز ما می‌خواهیم درباره خدا صحبت کنیم. فرقی ندارد ارمنی باشید و یا مسلمان همه ما از هر دین و مسلکی با خدا حرف می‌زنیم. حالا خیال کنید خودتان تنها نشسته‌اید و می‌خواهید با "خدا" حرف بزنید.  ادامه مطلب ...

وطن - لطفی

هنگامی که از رویای خود می خواند که رویای من تنها یک جمله است، آن این است که برای من وطن بماند که در آن نه جنگی باشد و نه خرابی و نه مصیبتی و نه رنجی ؛ همه پُستها و مناصب را برای خود بردارید و تنها وطنم را برای من بگذارید ( خذوا المناصب والمکاسب. لکن خلّولی الوطن ) توان کنترل اشکهایش را از دست می دهد، بعد از این جملات تا پاسی تنها صدای دستان و گریه حضار شنیده می شود سالنی با بیش از دو هزار نفر که صدای دستانشان به آسمان بلند می شود سپس لطفی اشکش را پاک کرده و دست بر سیم عودش می کشد و ادامه این اشعار زیبا را بر چنگ دل حضار می نوازد ، با صدایی محزون دکلمه می کند که همه ثروت و مال و اموال برای شما فقط وطنم را ویران نکنید دوباره سکوتی عجیب سالن را فرا می گیرد ناگاه بغضی می ترکد و دوبار غوغا می شود... 

 با اینکه لطفی اصالتا بوسنیایی است اما او را پاوراتی تونس ( لوچانو پاوراتی خواننده فقید ایتالیایی) می گویند. لطفی بوشناق، خواننده، نوازنده و آهنگساز تونسی یکی از بهترین تِنورهای جهان عرب است او در سال 1997 برنده جایزه بهترین خواننده عرب در واشنگتن شد.  

ادامه مطلب ...

دست خالی

وعده دیدار که می رسد ، نفس به شماره می افتد ، دل تنگ می شوم ، صدای ضربان قلب خود را می شنوم و می دانم که تو بر قول و قرار استواری . از تمام کشمکش ها ، گرفتاریها ، دغدغه ها ، دروغگویی ها و زیادخواهی های آدم دو پا که بگذریم باز هم تویی که نازمان را می خری و تنهایمان نمی گذاری ، توی که روی بر نمی گردانی و رسوایمان نمی کنی ، تویی که بغل می کنی بندگان رمیده ات را حتی اگر لایق نباشند. ای بهترین! ما را بازگردان به سمت خود به سوی دلدادگی و دلسپردگی ، به سوی نترسی ، ای تنهای ماندنی! ما را تنها رها مکن که زرق و برق دنیا بدجوری دلبری می کند ، ببخش ای محبوب من که تو خدا و بزرگی و ما بنده ی فراموش کار ، همانان که اصل و ریشه خود را از یاد می برند و گاهی بر جای تو می نشینند... 

ادامه مطلب ...