انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

مهر آدمها

مهر آدمها به دل افتادنی است ، دست ما نیست ، کافی‌ست چیزی بگویند یا لبخندی بزنند که پیشترها، شاید خیلی وقت پیش، دلمان جستجویش می کرده ، یا در رویاها دیده ، یا اندازه و قد و قواره ی دلخواهمان از دوست‌َست، یا همانی ست که تا بن روح و جانمان نفوذ می کند که انگار آشناییِ دیرینی بوده که حالا رخ نموده...

مهر که پنجره‌ی دل را باز کند، دوستی آغاز می شود. و رفاقتی که حال خوب‌کن ست...

بعضی‌ها را انگار چه بخواهیم چه نخواهیم، دوست داشتنشان بی تردید است . دیدن‌شان، موج قشنگی‌ست از شادی ، از معرفت ، از پیوندی که حتی اگر صمیمی هم نباشد اما جاندار و محکمست. 

ادامه مطلب ...

نکو باش !

حال که سال 99 با همه ی پستی و بلندیهایش! در حال اتمام است و سالی پر از حوادث نازیبا ، مصیبت بار و دور شدن از ارزشهای خداوندی را پشت سر نهادیم چه خجسته می شود سال آتی اگر در اخلاق و کردارمان بازنگری کنیم و به سمت جایگاه برتر خود قدم برداریم و بیاموزیم از همه نکو بودن را همانگونه که لقمان از همگان آموخت ولو فرومایگان بی ادب . داد‌پیشگی ، صلح جویی و مهربانی بر دل مشق کنیم و فارغ از همه ایسم ها و شعارهای زیبای تو خالی «انسان» باشیم .

شکسپیر در نمایشنامه هنری هشتم زیبا می سراید که:

خود را آخرین کس ، دوست بدار
و آن دلها را که از تو بیزارند
به دلجویی و دلداری
از خود شاد کن  ادامه مطلب ...

انتهای دل

به انتهای دلم رسیده ام
اینجا
غزلی در حال جان کندن است
شعر سپیدی ، سیاه پوشیده
شانه ای
دندانه هایش را
بر گلوی خود نهاده
چشمهایی
مرگ ستاره ها را می شمارد  

ادامه مطلب ...