انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

بندگی

 

 

از حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند بندگی چیست؟ فرمود:

شکم را خالی از حرام‌ها نگه داشتن.

خواندن قرآن و فهم آن و عمل کردن به آن.

نماز را احترام کردن و به وقت خواندن.

تضرع و دعا کردن به درگاه خدا و طلب مغفرت کردن

ادامه مطلب ...

پیرهن نو ، آقای پورمحمدی

 

 

اسمش احمد بود از کلاس اول تا سوم راهنمایی همکلاس بودیم دوران دبیرستان هم اکثر وقتا هم دیگه رو می دیدیم ، پسر ساده و قابل اعتمادی بود ، همیشه لباس های ساده می پوشید و با وقار رفتار می کرد در تمام ایامی که هم کلاسی بودیم رقابت سختی بین ما دو نفر در جریان بود بعضی اوقات او اول می شد و بعضی وقتا من ، ولی بهر حال بچه دوست داشتنی بود. 

 شغل پدرش کارگری ساختمان بود اما بدلیل تعداد زیاد فرزندان در ایام برگزاری عروسی ها مثلا تابستان ، بخاطر تامین هزینه های خانواده در کنار گروه های مطرب حاضر می شد و کار مطربی می کرد، بعضی از دوستان گاه گاهی به همین بهانه اذیت می کردند. بهر ترتیب ایام گذشت و سالها از هم بیخبر بودیم. 

 آخرین بار تعطیلات عید سال 82 (سال سوم دانشگاه بودم ) دیدمش و با هم گپ زدیم ، اون سال احمد هم سال سوم مهندسی مکانیک یکی از دانشگاه های معتبر پایتخت بود.  

.

چند روز پیش به یکی از موسسات خیریه دعوت شدم ، کمی مردد بودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم و با تمام گرفتاریها در این مراسم حاضر شدم. 

 ساعت ده صبح بود کمی دیر رسیدم مراسم شروع شده بود. انتهای سالن آمفی تئاتر نشسته بودم ، یکی دو ردیف جلوتر چند نفری که به نظر می اومد با هم هستند نشسته بودند و گاهی با لفظ استاد ، دکتر و...  آرامش بقیه رو به هم می ریختن.  

 

ادامه مطلب ...

راست باز و پاک باز

گر راست باز و پاک باز باشی  و صداقت پیشه کنی ، در هر کاری امیر و عزیز خواهی بود حتی اگر آن کار بدترین و ناپسندترین باشد.  


آورده اند که شیخ ما ابوسعید قَدَّسَ الله روحهُ العزیز روزی در نیشابور بر اسب نشسته بود و جمع متصوفه ( صوفیان ) در خدمت او ، به بازار فرو می راند . جمعی وُرنایان (جوانان ) می آمدند ، برهنه . هر یکی اِزارپای ( شلوار ) چرمین پوشیده و یکی را بر گردن گرفته می آوردند . چون پیش شیخ رسیدند ، شیخ پرسید که : « این کیست ؟ » گفتند : « امیر مُقامران ( قماربازها ) است. » شیخ او را گفت که « این امیری به چه یافتی ؟ ( چگونه رئیس و امیر قماربازها و متقلبان شده ای ) » گفت : « ای شیخ ! به راست باختن و پاک باختن . » شیخ نعره ای بزد و گفت : « راست باز و پاک باز و امیر باش ! »

 

ادامه مطلب ...