مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
هر کجـــا مـــرز کشیدند، شمـــا پُل بزنید
حرف "تهران" و "سمرقند" و "سرپُل" بزنید
هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او
حرف از پنجـــره ی رو به تحمــل بزنید
نه بگویید، به بتهای سیاسی نه، نه!
ادامه مطلب ...