انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

زور - فن

زمان دانشگاه شور و شر داشتم و معمولا هر ساله توی مسابقات و رویدادهای ورزشی شرکت می کردم یک سال تصمیم گرفتم کشتی گیر شم اتفاقا یک ماهی هم تمرین کردم بعد دیدم کار من نیست برگشتم به همون تخصص دو میدانی . و اما در همین یک ماه که داشتن تیم کشتی رو آماده می کردن با جمال آشنا شدم جمال اهل خوزستان و عرب زبان بود آفتاب سوخته ، ساده و سرشار از انرژی ، جمال بمب زور بود با اینکه پنجاه و هفت هشت کیلو بیشتر نبود ولی به اندازه یک ورزشکار حرفه ای نود و چند کیلویی زور داشت. جمال تا یک ماه پیش فقط اسم کشتی را از رادیو و تلویزیون شنیده بود اما بواسطه همین چابکی و زور عضو تیم کشتی شد و امید اول مدال دانشگاه.

خلاصه زمان موعد فرا رسید مسابقات در شهر قزوین برگزار می شد. دو روز اول مسابقات کشتی و والیبال بود. حریف اول جمال اهل یکی از شهر های غربی کشور جثه ای جمع و جور و ترگل داشت به نظر نمی آمد پر زور و قوی باشد. جمال داشت لباس می پوشید پرسیدم چه خبر با لهجه زیبای خوزستانی گفت به بچه ها بگو تا ده بشمارن قبل از شماره ده می خورمش.   ادامه مطلب ...

دست و قلم

دستم به قلم نمی رود ؛ این روزها حوصله ای نیست حتی تاب تحمل خودِ خودم... شوری نیست ، شوقی نیست؛ روزنه های نور به سراب تشنگی می مانند در روزهای سوزان تموز کویر لوت ، دردها  زبانه می کشند و بلور چشمان آرام و بی صدا بر زمین سنگلاخ فرود آمده و می شکند.

این هم معجزه این روزهاست که که نفس خودش می آید و می رود و گرنه اراده ای نیست بر حضورش. همای نیکبختی مدت هاست که ترک لانه کرده و از این داغستان سرخ پود پرکشیده .... شاید ما .... نمی دانم ... گویند که شعله فانوس تواند شِکنَد نخوت تاریکی شب را .... پس بگذار هنوز ....  ادامه مطلب ...

نگهدار ما

در میانه ی مداوای سرطان پس از جراحی و در حال شیمی درمانی بود روز به روز نحیف تر و ضعیف تر می شد. عود ناگهانی بیماری ، جراحی سخت  و حالا شیمی درمانی و عوارض آن . هنوز نتوانسته بود با این حجم از اتفاقات کنار بیاید مایوس و نومید و متزلزل منتظر حوادث بود ...

اما چون از سه ماه قبل و پیش از این طوفانها وقت دندانپزشکی گرفته بود به ناچار در مطب دندانپزشک حاضر شد دکتر انسانی آزاده و اهل دل بود از آدمهایی که سر سفره پدر نان حلال و زلال خورده اند، آدمی خوشرو و خوش مشرب و دلنشین.

بعد از شروع کار مثل همیشه سر صحبت و شوخی را باز کرد ، از این طرف هم درد دل و گله و شکایت ...  ادامه مطلب ...