انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

باغ دنیا

 

 

روزی پادشاهی سه وزیر ارشد خودش رو  فرا خواند ، به هر کدام کیسه ای داد و گفت به باغ بروید و از میوه ، کیسه ها رو پر کنید و فردا صبح برای من بیاورید.

 وزیر اول چون شاه خواسته بود با ظرافت تمام فقط میوه های درجه یک و ممتاز رو جدا می کرد و در کیسه می ریخت.

وزیر دوم که متعقد بود پادشاه خیلی توجه ای به درون کیسه او نخواهد کرد روی کیسه رو با میوه های خوب و درون اونو با هر میوه ای که دم دست بود پر کرد .

وزیر سوم هم که فکر می کرد پادشاه اصلا به کیسه او نیازی ندارد و به آن نگاه نخواهد کرد از در تنبلی وارد شد و بر کف باغ نشست و با علف و شاخ و برگ کیسه رو پر کرد.

فردا وقتی که هر سه نفر با کیسه ها به حضور شاه رسیدن ، پادشاه دستور داد هر سه نفر رو به مدت سه ماه به زندان انفرادی ( سیاه چال ) انداخته و به جای آب و غذا کیسه هاشونو بهشون تحویل بدن .

سه ماه گذشت و وزیر اول که از میوه های خوب و ممتاز استفاده کرد بود صحیح و سالم به حضور شاه رسید و مورد لطف شاه قرار گرفت.

وزیر دوم هم بعد از گذشت سه ماه در حالی که نحیف و مریض شده بود به حضور شاه رسید .

ولی از وزیر سوم خبری نشد وقتی پادشاه جویای احوال شد ، گفتن در همون ماه اول از گرسنگی تلف شد و مرد .

 .

 .

دنیا همون باغ قصه ی بالاست و ما هم مثل همون وزیراییم ،خوش به حال کسی که در این فرصت کوتاهی که در اختیارش گذاشتن ، کیسه خود رو از خوبی ها پر می کنه تا در زندان تنهایی و بی کسی خود از ترس و عذاب الهی در امان باشه و مورد لطف پادشاه جهان قرار بگیره . 

.

.

                      بیاد جوانان سفر کرده ی دالوند ( سجاد و ایرج ) - اللهم صل علی محمداٍ و آل محمد و عجل فرجهم   

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
بابک اسحاقی دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 09:17

حکایت زیبایی بود مهندس
خدا رحمت کنه درگذشتگان و بخصوص پسر عموی جوان شما رو

ممنون از لطف همه دوستان عزیز بویژه همکارای گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد