انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دیوانه و احمق

از بد روزگار اتومبیل مردی درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد ، راننده بخت برگشته مجبور شد جک بزند و به تعویض  لاستیک اقدام کند.

و باز هم از بد روزگار وقتی داشت لاستیک رو عوض می کرد، ماشین دیگه ای به سرعت از روی مهره‌های چرخ که در کنار ماشین گذاشته بودن ، گذشت  و آنها را به زیر نرده های روی جدول انداخت و آب مهره‌ها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کنه. خیلی فکر کرد به جایی نرسید بالاخره تصمیم گرفت که ماشینش رو همانجا رها کنه و برای خرید مهره چرخ بره. در این حین، یکی از دیوانه‌ها که از پشت نرده‌های حیاط تیمارستان، نظاره‌گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

از هر کدام از 3 چرخ دیگه ماشین، یه مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی!

مرد اول توجهی به این حرف نکرد، ولی بعد که با خودش فکر کرد، دید ایده بدی نیست و بهتره که همین کار رو بکنه. پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: "خیلی فکر جالب و هوشمندانه‌ای داشتی، پس چرا تو را توی تیمارستان انداختن؟"

دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه‌ام، ولی احمق که نیستم

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 18:24

نماد عزیز حکایت خیلی جالبی بود

mytheme جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 00:07 http://mytheme20.blogsky.com/

سلام وبلاگ خوب دارین موفق باشید
طراحی وب سایت اینتر فیس قالب و بنر لوگو ارم ونشان با کمترین قیمت در کمترین زمان
سری هم ب وبلاگ ما بزنید ونظرات خود ودرخواست خود رابزارید
انواع قالب وبلاگها
قالب کودک وشکلکهای کودکانه تم تولد شکلکهای جورواجور
در صورت درخواست تبادل لینک اطلاع دهید
موفق وپیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد